سلام من چند بار اومدم چون هیشکی نبود منم حوصلم سر رفت و دیگه نیومدم ولی خب برنامم همچنان سر جاشه و سعی میکنم طبق برنامه پیش برم پیاده روی رو شروع کردم و 2 کیلو کم کردم 4 کیلو دیگه کم کنم تمومه شروع کردم به خوندن یه کتاب جدید که اسمش هست اتاق

امروز صبح که داشتم از پیاده روی برمیگشتم یه ماشین با سرعت خیلی بالا پیچید تو کوچه و اگه یه قدم عقب نرفته بودم الان مراسم عزام بود انگار بدبخت تو حال خودش نبود صبح به اون زودی آهنگ گذاشته بود صداشم تا آخر بلند کرده بود و با اون سرعت رانندگی میکرد تازه طلبکار هم بود بد جوری ترسیدم و از صبح حالم بده مرگو با چشام دیدم

از صبح تا حالا فقط تونستم ناهار درس کنم