وای میگی ممکنه بدتر بشه؟ فقط همین مونده که یه صدایی بهش دستور بده. داغون شدم. یه سری مامانش گفت تو اتاقش نخواب که نخواد باهات حرف بزنه و دیر بخوابه. بهش گفتم من تو یه اتاق دیگه میخوابم گفت می‌ترسی بکشمت! گفتم نه عزیزم اصلا همین جا میخوابم. به خدا آنقدر مهربونه که نگو. ولی هیچ دوستی نداره. منم خودم خیلی گرفتارم واقعا نمیتونم تمام وقت پیشش باشم
حالا الان اینو پست کرد مامانش ببینه از دست منم شاکی میشه. به زور که نمیتونم گوشیشو بگیرم😭😭😭
اسم مریضی رو به منم نمیگن چه برسه همراهش برم دکتر. فکر کنم میترسم من بفهمم منم نرم دیگه درحالی که من همین الان هم می‌دونم. خودم بیماری اضطراب دارم کلی مطالب اینجوری سرچ کردم و بالاخره به چشمم خورده بیماری های دیگه.
اگه بگن خیلی بهتر میتونم کمک کنم. فقط یه سری دخالت کردم گفتم قرصی که میخوره حالشو بدتر کرده. همش زل میزد به یه جا، خواب بود و افسرده. مغزشو خواب میکرد انگار. گفتم بگید دکترش اینو کم کنه جاش فلوکسیتین بده. رفتن دکتر همین کارو کرد حالش خیلی بهتر شد آنقدر که فکر کردن خوب شده یهو سر خود قرص اولی رو قطع کردن ریخت بهم. به منم نگفتن این کارو کردن. بعد که فهمیدم خیلی ناراحت شدم
الان گروهی تو نی نی سایت هست من ملحق شم در این مورد؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز