عزیزم بخدا دلم میلرزه میگی قشنگ میفهممت چون همین لحظه ها رو گذروندم الانم که اقدامم دوماهه نشده ولی خب قطعا حالم بهتره من واقعا فقط وقتی خواب بودم نمیفهمیدم چی به چیه چشم باز میکردم ضجه میزدم تا وقتی به زور قرص بیهوش میشدم روزی هزار بار آرزوی مرگ میکردم بخیه های سزارینم ورم پاهام حال بدم مهم نبود فقط نبود پسرم عذابم میداد ولی رفته رفته پذیرفتم که حکمت خدا بوده و تقدیرم این بوده ایمانمو قویتر کردم هنوز هم یه روزایی حالم خوب نیست و از زمین و زمان شاکیم ولی خودمو نباختم و به امید نی نی دوباره و لطف خدا زندگی میکنم به این فکر کن میگذره عزیزم و زندگی جریان داره و نباید تسلیم شی
اره سخته اما باید دوباره بریم، اما محکم باش، اول سعی کن با این اتفاق کنار بیای و قبول کنی که بخشی از فراز و نشیب زندگی ما هم اینطوری بوده دیگه و بعد با توکل به خدا شروع کنی ، یعنی تو گذشته نمون تا خدای ناکرده افسردگی اذیتت نکنه. انشالله به حق فاطمه زهرا بزودی مامان بشی و همه عزیزای این تایپیک.
عزیز دلم😔😔 دردت تازست بیتابی ها تو ما هم کشیدیم ذره ذره میفهممت. یاد خودم افتادم که حتی خوابم بمن حروم شده بود، شبا از کابوس فقط پا میشدم، حتی می ترسیدم بخوابم. اما اون روزا گذشت، سخت اما گذشت. دلت گریه خواست گریه کن، اما سعی کن زودتر به حالت عادی برگردی، فقط سعی کن از خدا دور نشی ذکر بگو و فقط با خودش ارتباط بگیر. از خدا الان فقط آرامش دلتو میخوام.
الهی که هر چه زودتر همگی باردار بشین منم براتون دعا میکنم
