مریم عزیز نمی دونم باید چی بگم چه جوری از خدا برات بخوام و دعا کنم چه جوری دلداریت بدم
من 3 ساله که روز به روز خاطرات می نوشتم و در انتها از خدا می خواستم که بتونم دل اطرافیانم رو شاد کنم وقتی پسرم رفت
نوشتم پسرم رفت و فرشته ام رو به خاک سپردم و خدایا دیگه هیچ حرفی باهات ندارم.......................
چون واقعا دیگه حرف زدن و نوشتن از یادم رفته
بعضی اوقات هم که دوست دارم بنویسم می گم دفترچه خاطرات رو می نوشتم که خدا بخونه خدا هم که نمی خونه
با تن و روحی که خیلی خسته است """""""""""برای توی عزیز که همیشه انرژی میدی سلامتی می خوام و شادی """"""""""""""""""