2777
2789

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

عزیز دلم با خودت اینجوری نکن ... عکسا و مدارک پزشکیو جمع کن اهنگ غمگین گوش نده... من تمام اینا رو از ...

دست خودم نیست میدونم نباید برم میدونم ولی جو دور و برم همش منو یادم میاره من همش تظاهرم دارم میخندم بعد یهو  میرم تو فکر شوهرم میکه تو همش نقش بازی میکنی خوبی ولی ته تهش همش غمگینی اصلا ناخودگاهم شده تو هر چیزی یه اسمی ازشون میارم ناخواسته بخدا از بس گریه میکنم و جالبه هیچکی نمیفهمه چون فقط خودم تو خونه هستم شوهرم ک میاد خودم سرگرم میکنم خیلی نمیفهمه چه خبر بوده بعد یهو دستام سنگین میشه یا سردرد میگیرم شوهرم میفهمه ک از صبح چه خبر بوده ک من به این روز افتادم انقدر این سال ها بهم سخت گذشته دلم میخاد انقدر بره جلو ک اصلا هیچی نفهمم و یادم نیاد ولی نمیشه فکر از دست دادن اولی دارم فکر دومی دارم فکر سومی دارم دردهاش زجراش بعد بلاهای ک سرم اوردن بعد چیزهای ک برام پیش اومده بعد اینده نامعلوم میخام دو کلمه درس بخونم یادم میاد ک باردار بودم میرفتم دانشگاه باز شدوع میشه فکرام از بس این ذهنم واموندم درگیره

بیاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد ......
اون شعور نداره ... تو غصه نخور...


ببین ادینه جان اگه یه درصد من تو ذهنم حسرت میخورم انقدر زورم نمی اومد و میگفتم حق دارن ولی وقته من انقدر ذوق کردم و نگران سلامتیشون بودم انصاف نبود روزی ک اینو شنیدم رفتم سر قبرم پسرم انقدر داد زدم گفتم اگه تو نرفته بودی اگه خدایا نگاهم میکردی تا الان من انقدر خوار نمیشدم انقدر زدم تو سر خودم شوهرم میخاست بره دعوا گفتم واگذار کردم به خدا بیخیال اون الان یه مادره ک به بچش شیر میده نمیخام بری سر و صدا کنی از خدا میخام بموقعش جواب دلشکسته ی منو بده 

بیاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد ......
دست خودم نیست میدونم نباید برم میدونم ولی جو دور و برم همش منو یادم میاره من همش تظاهرم دارم میخندم ...

کامل بات حق میدم که حالت اینجور باشه من که یکی از دست دادم میخواستم از غمش بمیرم وای به حال دل تو عزیرم...  درک میکنم‌ولی عزیزم‌ جوونی و انشالله کلی زندگی پیش رو داری.. کلی روزهای خوب و شاد... تمام حرفم اینه به خودت فرصت بده... تنها نمون و غصه نخور... یا علی بگو و زندگیتو از نو شروع کن... سرت رو گرم کن جوری که اطرافت شلوغ باشه فرصت نکنی به غصه هات فکر کنی... برو کار برو کلاسای اموزشی یا برو درست رو ادامه بده اوایلش سخته  ولی یکم که بگذره خوب میشه تجربشو دارم که میگم منو خواهرام بزور فرستادن سر کار نمیخواستم دو سه هفته اول هم در حد جنون اعصابم بهم میریخت و میگفتم‌نمیرم‌میخوام‌تو خونه تنها باشم ولی با گذشت زمان بهتر شدم الان هم فرصتم‌برا غصه خوردن کم شده... تو هم حتما ی برنامه ریزی کن... سخته ولی با شناختی که ازت بدست آوردم حتما میتونی مطمئنم

ببین ادینه جان اگه یه درصد من تو ذهنم حسرت میخورم انقدر زورم نمی اومد و میگفتم حق دارن ولی وقته من ا ...

درسته اینجا فضا مجازیه و همو ندیدیم ولی حرف زدن  و نوع گفتار شخصیت رو مشخص میکنه .. تو ذاتا مهربون و خوش قلبی و شک ندارم ی درصد حسادت نداری... عزیزم فهم و فرهنگ طرف مقابلت در اون حد بوده... نباید خودتو آزار بدی ... انشالله خدا روزی چنان شادت کنه با بجه های زیاد و ی زندگی مرفه و خوشبختی بی حد و اندازه که اون طرف حسرت داشته های تو رو بخوره ... از الانم بترکه چشم حسودش😁😁😁😁

کامل بات حق میدم که حالت اینجور باشه من که یکی از دست دادم میخواستم از غمش بمیرم وای به حال دل تو عز ...

فداتشم عزیزم ممنونم ک درک میکنی دقیقا همینطوره منم میرم سرکار تو پیش دبستانی هستم ولی فکر میکنم بدرد حال من نمیخوره چون بدتر میریزم بهم امیدوارم خدا به دل همه مادرهای دلشکسته مثل ما نگاه کنه و دلمون شاد کنه 

بیاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد ......
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز