مهرا جان، چرا از زاویه دیگه به قضیه نگاه نمیکنی.
شاید خانواده همسرت گفتند و خندیدند که کمی تو رو از غم دور کنند. اینقدر حساس نباش دختر.
در ضمن مگه شما ازدواج کردید فقط واسه بچه که به شوهرت میگی اگه تا فلان سال نشد برو زن بگیر ؟ چرا اینقدر همسرت رو عذاب میدی؟!!!
به این فکر کن که واسه چی ازدواج کردی؟ بچه هدف اول ازدواج شما بوده؟؟!!!
من دو روز بعد کورتاژ رفتم خونه مادر شوهرم، تا منو دید بغلم کرد و اشک توی چشماش جمع شد. اما یک ساعت بعدش برام کیک خامه ایی اورد و شروع کرد به تعریف شیرین بازی های نوه ۲ ساله اش (نوه دختری). جلوی من با بچه اونقدر بازی میکردند که انگار یک لحظه بدون اون بچه می میرند.
اون موقع اولش کمی دلم گرفت اما زودی به این فکر کردم که این بیچاره ها فقط میخوان ثانیه ایی غم رو از من دور کنند.