سلام به همه خانومایی که دوست دارند عشق بکارند و عشق درو کنن تو این تاپیک مبحث" رازهای شکوفایی عشق در زندگی مشترک "که تو کلاسای ان ال پی یاد گرفتمو (استادم از شاگردای دکتر حورایی هستند) در اختیارتون میزارم.و خوشحال میشم شما هم هر چی در این مورد بلدید اینجا مطرح کنید. این تاپیک صرفا برای اموزشه و خاهش میکنم اگه این تاپیک پا گرفت سوالات مشاوره ای اینجا مطرح نکنید.
گوجه جون هر طوری دوست داره صداش کن ،خجالت نداره که، منم همسرمو با جان و عزیزم صدا میکردم ولی همسرم گف منم خوشم نمیاد جلو همه به من میگی عزیزم و ...جان، منو اقا... صدا کن،منم اینطوری شدم اصلا روم نمیشد با اقا صداش کنم ، ولی کم کم با خودم کار کردم و دستم اومد تو چه مجلسایی با عزیزم و جان صداش کنم و کجا با اقا. بعد یه دفه تو همون مهمونیای سنتی بودم و با لفظ اقا صداش کردم بعدا بهم گف چرا عزیزم دیگه بهم نمیگی؟ گفتم بابا خودت گفتی که، گف نه اشکال نداره ، بعضی موقعا عزیزمم بگوووووو
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
طناز جون باز نظر همسرتو بدون، من همه جا عزیزم میگفتم ولی تو جمع خودشون دوس نداشت. همسرم تاحالا تو جمع جانم یا عزیزم صدام نکردهیعنی خیلی کم یا اسمم یا با خانوم
مرسی بچه ها این که بگم معایب زندگیمون به محاسن میچربه غلطه میدونید دقیقا من به خاطر رفتارای فوق بچگانه و از سر بچگی و صمیمیت و خجالت یا شایدم ترس و شگفت زدگیم به این برزخ دچار شدم
وهرم مرد خوبیه با ایمانه در حاله مدرن شدنه درس خوندست و منطقی هم هست اما این تربیت خانوادگیش هست که منو شدیدا آزار میده شاید چند ماهی هست که خواهر کوچکش ازدواج کرده و من و اون چون همسنیم حرف مشترک داریم و وقتی رفتارشو با شوهر میبینم که چه ظالمانه ازش توقع داره مخصوصا نسبت به خانوادش و یادم میفته لحظه به لحظه بحثای خودمو شوشورو و میبینم ماهم همین بحثارو داشتیم و شوشو همیشه منو متهم میکرد به این که اینچیزا درسته و تو از سر بچگی نمیفهمی و یا چون خیلی روابط فامیلیتون با بقیه کمتر بوده یا تعداد بچه تو خونه شما کم بوده تو نمیتونی اینارو بپذیری دیوونه تر میشم میبینم آموزشها و تربیت و زور و اجبار مامانشونه که باید با همسرتون اینطور رفتار کنید بعد شوشوی من میگفته که اینا حرفای خودشه و عرفه و سر منو گول میمالید که تسلیم خواسته هاش شم بیشتر روانی میشم من خیلی مامان و بابامو زیر پا دادم و براشون شوهرم شوهرم کردم الان شوهرم وقتی میبینه یه ذره من به خودم اومدم میگه تو عوض شدی تا دیروز همش اونا قبول نداشتی الان چرا اینجوری شده کوچکترین وابستگی و دلتنگی من واسه مامانمینا رو غیر قابل توجیه میدونه و همه اینا نتیجه رفتارای بچگانه طی این هشت سال هست
تقدیر تقویم افراد عادیست . تغییر تدبیر افراد عالیست!
بچه ها تغییر رفتارای منو گاهی تحریک از سمت مامانم میدونه و میگه اونا نمیذارن ما زندگیمونو بکنیم
دقیقا چون مادرشوهرم مدام به دختراش و حتی همین شوشوی من خط و نشون میکشه و تحریک میکنه و دقیقا بحث جیره بندی رو یاداور میشه که باید رعایت کرد فکر میکنه مامان منم اینجوریه درصورتیکه آروم بودن و نصیحت های درجهت صلح و آرامش و رضای خدای مامانمه که منو به اینجا رسونده
تقدیر تقویم افراد عادیست . تغییر تدبیر افراد عالیست!
گوجه جون اوووووووو این همه لقب و اسم هست ک میتونی ب شوهرت بدی سعی کن از خودت دربیاری :) به هر مناسبتی ی یا با هر اتفاقی ک می افته سریع واش ی لقب قشنگ بذار من خودم تو این جنگولک بازیا استادم
یه پســر دارم شــاه نداره ... يه دختـر دارم تـا نداره ...
نی نی گل عزیز میدونی این چیزایی ک نوشته شده شاید ی صدم بحث اصلی باشه هااااا موقعی جواب میگیری ک تمام خونه های پازلت رو چیده باشی نه فقط چند تاش رو نگران نباش کم کم که باهم جلو بریم مسئله ت حل میشه
نینی گل تو نباید از اولـ اینکار رو می کردی .. هرکسی جای خودش رو داره
ولی بازم میگم نگران نباش .. درست میشه همه چیز .. هنوز به مبحث رفتار در مقابل شوهران نرسیدیم الان فقط بحثای ابتدایی هست من نمیرسم زیاد تایپ کنم وگرنع بحثها رو زودتر پیش می بردم ولی ب اونجاها برسیم مطمئنا درست میشه همه چیز ..
یه پســر دارم شــاه نداره ... يه دختـر دارم تـا نداره ...
آفرین مامان علیرضاااااااااااا ولی ب نظر من .. هرچی ناز میکنه بازم نازش رو بکش معلومه احتیاج داشته ب محبتت باید خیلی خوشحال باشی ک دوستداره تو نازش رو بکشی این خودش ی نشونه خیلی بزرگه از محبتش بهت :)
یه پســر دارم شــاه نداره ... يه دختـر دارم تـا نداره ...
نی نی گل من حالتو درک میکنم، یه فشارای روحی ایو تحمل کردی و تو اون شرایط حمایت نشدی با این دلیل که اشتباه میکنی ولی الان میبینی خاهرشوهرتم داره همون راهو میره و حالا داری میفهمی که مادر همسرت غیر مستقیم تو زندگیت دخالت کرده، درسته؟ در مورد مادرشوهرت باید خیلی محتاط باشی اگه رک و راست بخای به همسرت بفهمونی که دخالتای مادرش و پر کردن همسرتو فهمیدی ، خیلی راحت بگم که به خاک سیاه میشینی ،پس اصلللللللللللا از مادرشوهرت بدگویی نکن ، بزار ورودیه ذهن همسرت این باشه که تو مادرشو دوست داری و بهش احترام میزاری. ولی خیلی عادی مثل اینکه داری براش یه میز شامو توصیف میکنی از رفتارایی که باهات شده و ناراحتت کرده بگو و اینکه دوس داشتی یه مرد محکمی حامیت باشه و با تکیه به اون به ارامش برسی.
بعدشم اصلا خودتو با خواهرش مقایسه نکن، زندگی و شرایط شما با اون فرق داره، اگه بخای مقایسه کنی انقد کسایی هستن خوشبخت تر و موفق تر از خاهرشوهرت که اگه بخای با اونا خودتو مقایسه کنی خیلی حالت بدتر میشه. هر کس زندگیه خودشو داره. میدونی موفقیت یعنی چی؟ یعنی وفق دادن، پس تو هم خودتو وفق بده و فکرای الکی نکن. نی نی گل شما حتتتتتتما باید رو خودت کار کنی، نمیدونم تا چه حد تحصیلاتتو ادامه دادی ولی الان ادامه تحصیلات خیلی راحتر شده و اینکه رشته ها متنوع که میتونی تو همون رشته که دوست داری وارد شی، ببین منظورم اینه که باید خودتو قوی کنی، به اگاهیت جریان بدی کتاب بخونی کلاس بری، کارهایی که تو دوست داری انجام بدی. ببین خانه داری خیلی خوبه ولی چون توش کارای روتین وار زیاده ، اعتماد بنفسو کم میکنه پس کارای جدید کن، کارای هنری اگه دوس داری. و هروز یه ساعتو فقط به خودت اختصاص بده که مثلا هر کاری که دوس داری و برای دل خودته انجام بدی
ممنون سلیا جون از این که وقت میذاری و خالصانه همفکری میکنی خانومی. عزیزم من روزی که کنکور دادم دقیقا شش ماهه باردار بودم سر بچه اولم و دیگه نشد که برم دانشگاه ولی الان ثبت نام کردم و دارم رشته مدیریت خانواده که غیر حضوری هست رو میخونم یعنی ترم اولم ورودی نیمسال دومم. اونموقع که مدرسه میرفتم جزو تیزهوشان و المپیادیای مدرسه بودم اما خوب قسمت این بود که زود وارد زندگی شدم و نشد که اونطور که باید پیشرفت داشته باشم و سد کنکورم که واسه خودش و تو شرایط من غول عظیمی میتونه باشه اینشد که این رشته رو انتخاب کردم که هم کاربردش واسم خیلی زیاده هم اینکه دیدم بهترین راه واسه شروع و ورود به دانشگاه میتونه باشه. دیشب خیلی به حرفاتون فکر کردم یه کمی هم با شوشو صحبت کردم و از دلخوریهام گفتم دلم یه کم سبک شد حداقل نتیجش این بود که الان میدونم دقیقا اون فهمیده من از چی اینقدر بهم ریخته ام و تو سرم چی میگذره البته اونم از اینکه چقدر تغییر کرده و خیلی چیزا الان عوض شده برام یاداوری کرد و نسبتا آرومم الان ولی خوب دلم نمیخواد مثل همیشه وقتی آروم میشم همه چی یادم بره و مثل قبل دوباره اشتباهاتمو تکرار کنم اینه که میخوام عضو پروپاقرص این تاپیک باشم تااصولی و محکم ی برم که از این به بعد تو زندگیم جایی واسه افسوس خوردن باقی نذارم و اوضاع رو به بهترین شکل ممکن مدیریت کنم انشالله
التماس دعا
تقدیر تقویم افراد عادیست . تغییر تدبیر افراد عالیست!
بچه ها من همسرم خیلی مهربون و گرم و صبور و خلاصه همه خصلتهای خوب توش هست. فقط من خیلی زود از کوره در میرم اصلا صبر ندارم. همیشه عجولم.
احساساتم رو نمیتونم خیلی خوب بیان کنم. ولی تازگیها ازش یاد گرفتم که بتونم ابراز احساسات کنم و خجالت نکشم. اونم نه در حد اون. اون یکسره قربون صدقه من میره من ولی میگم این لوس بازیها دیگه چیه.
همه چی رو منطقی و با تحکم مطرح میکنم و اصلا بلد نیستم با زبون خوش و ناز و ادا و ... به خواسته ام برسم. بیچاره اونم با همه این خشکی های من راه میاد و حرفهامو میپذیره. نه اینکه حرفهای من غلط باشه. درسته و قبول میکنه و طفلکی سعی میکنه اجرا میکنه. ولی میخوام انقدر خشک نباشم. انقدر تو چارچوبهای باید و نباید نباشه. باخودم کلنجار میرم درست میشم بعد یکی دو بار دوباره همون آش و همون کاسه.
خدایا به خاطر همه نعمتهایی که بهم دادی ازت ممنونم.
نینی گل اححححححححححححححححسنت عزیزم خیلی تصمیمای خوبی گرفتی و اینو بدون که از خیلی ها جلویی همیشه پرانرژی جلو برو، الان کلی تجربه زندگیه مشترک داری که هم سن و سالای خودت کمتر کسی این تجربه ها رو دارن و زیاد به گذشتت سخت نگیر عزیزم سنی نداشتی که،فقط عزیزم میدونی زندگی واسه باهوشا یه کم سخت تره چون چیزی از نظرشون مخفی نمیمونه،حتما از هوشت برای پیشرفت فردیت استفاده کن. همین که الان به فکر تحولی خیلی خوبه همیشه تحول از تهوع شروع میشه، یعنی از شرایط موجود تهوع میگیری و جدی تصمیم به تغییر میگیری. و اینکه امضات فوق العادس