سلام.
خوب من در چالش تغییرات خودم هستم
امروز حرفایی که تو دلم بود و باید به شوهرم میگفتم و گفتم خیییلی سبکترشدم شاید چندین سال بود تو دلم نگهش داشتم
خیلی چیزا حتی به زبون اوردنش سخت بود ولی من این طلسم شکستم و اونم خیلی برخورد منطقی و خوبی باهام داشت حس کردم خییییلی دوسم داره حتی فراتر از تصوراتم مرد ایده ال منه خییییلی احساس سبکی می کنم
بعد رفتم جنگل دور زدم از فضای پاییزی لذت برم
اینم عکسش
دیروز می خواستم برنامه ی ماه دی رو مشخص کنم نرسیدم
و کتاب بخونم که اونم نرسیدم
امروز ان شالله
کلا برنامم برا حال خوبم اینه که
یکم سرچ کنم برا رهایی از ذهن اشفتم و ضمیر ناخداگاهم
یوگا برم
باشگاه برم
استخر برم
ارایشگاه برم
لاک ناخن برم
کتاب بخونم
اها طب سنتیم می خوام برم
ابن کارا رو قبلا انجام میدادم خیلی تاثیر داشت برام دوباره می خوام انجام بدم
#من باید حالم خوب کنم
شمام اگر دوست دارین حال خوبتون و کارایی که می کنین حالتون بهتر میشه رو بگین
بیاین باهم ارامش بگیریم
ممنونم عزیزم.برای دخترم پرسیدم.الان یک ماه بیشتره درگیرم.عفونت سینوسها و قسمتی از ریه ها...
آویشن عسل میدم بهش به امیدی که بهتر بشه.
در کنارش مایعات مثل آب سیب و....
هر چی که بتونه بخوره و پرهیز نداشته باشه.
اما متأسفانه سوپ که براش خوبه نمیخوره.
خوب من امروز یه عکسی از یکی از دوستام دیدم که من حسابی تو خودم فرو برد
۴۰ سالش بود و موهاشو خرگوشی بست گیره های عروسکی زد
امروز فهمیدم دلایل حال بدم قسمتیش ریشه در کودکیم داره
کمبودهام وجود یه فکر سمی کنار گوشم
بچگی نکردم ازاد نبود هیچ تصمیمی رو خودم نگرفتم ....
برا همین هی برا خواهرزادم وسیله میخرم که خودم خالی بشم
ولی این دفعه می خوام برم فقط برا خودم جینگیل پینگیل بخرم هر چیزی که حالم خوب میکنه گل سر عروسکی ....
یه دایی داشتم اون دقیقا عین الان من بود حالا فهمیدم چرا من میبرد عروسک فروشی چرا من میبرد لوازم التحریر شاید می خواست عین خودم خودش خالی کن از کمبودهاش
داییم دو قطبی بود و با یه خودکشی تو سن ۳۴ سالگی رفت
دقیقا هم سن من ولی من می خوام خودم نجات بدم
بردیم دوبار.دارو داد گفت اگه میخواهید بستری نشه این داروها رو بدید...بخور دو جلسه،،،سرم و آمپول سفتر،،سه تا
و شربت و اسپری.
بعد از دو هفته دوباره بردیم گفتیم برگشته سرفه هاش،
گفتن میدونم بعد از دو هفته احتمال برگشت داره...😶
دوباره داروها و اسپری تکرار شد.هنوز شربتش تموم نشده،خدا کنه با همینا خوب بشه کامل...
بچم دیگه خسته شد از سرم و آمپول...😔
سلام عزیزم انشاالله که دخترتون هر چه زودتر خوب بشه
تجربه خودم اینجور موقع ها اینه تا دو یا سه شب وقت خواب کل سینه دخترم وبا روغن زیتون ماساژ میدم وبا یه پلاستیک فریزر کل سینه وشکمشو میپوشونم تا فردا صبح پلاستیک در میارم دوبار ه شب همین کارو تکرار میکنم خیلی سریع خوب میشه امیدوارم برای شما هم کارساز باشه
سلام من امروز ساعت ۱۰ بیدار شدم خونه رو مرتب کردم جارو برقی زدم جای پسرم و لباس هاشو عوض کردم شیرشو دادم صبحونه رو درست کردم خواستم پاشم کارهارو بکنم ک پسر کوچیکم گفت نمیزارم ک نمیزارم یعنی حتی نمیزاشت پاشم ی لیوان اب بخورم گریه شدید منم دیگه ول کروم ناهار ی چیز سبک اماده کردم تا عصر بدتر کسل شدمو اعصابم داغون من خونه رو تمیز کردنی ذهنم اروم میشه ی بخشیش .دیدم دیگه اینطوری نمیشه پاشدم پسر مو بردم حموم تو حموم هم بدقلقی میکرد نمیزاشت بشورمش دیگه گریم گرفت بود زار زدم خدایا چرا کمکم نمیکنی تو حداقل اومدیم بیرون خدا شاهده پسرم اروم شد انقدر ذوق میکردم ک هی خدارو شکر میکردم پاشدم ظرف هارو شستم شام گزاشتم برا پسر بزرگم کتاب داستان خوندم دوصفحه از ی کتاب باهم نوشتیم بیچاره از صبح با گوشی و تلوزیون خودشو سرگرم میکرد ی کم بادوم شکوندم شام اوردم خوردیم جمع کردم ظرف هاشو شستم سینک رخشا زدم حسابی سابوندمش برق میزنه الان لباسشویی هم دوسری زدم حموم رفتم پسر بزرگمم بردم شستمش هنوزم باورم نمیشه چطوری پسرم ی دفعه ساکت شد هی میگم خدایا ممنونم ازت به دادم رسیدی الان جغله نشسته داره برا خودش بازی میکنه
دختر من پارسال ریه درگیر شد
۱۴ روز شاید بیشتر تب داشت پدرم در اومد
تا ی دکتر خوب بهش دوتا آنتی بیوتیک داد با ی شربت خلط آور
بعد ی هفته خوب شد
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز