سلام سوسن جان مرسی ک ب یادمی اره چند وقته مهمون دارم خانوادمم انقدر سرم شلوغ بود ک اخرشب بیهوش میشدم چ برسه گزارش دادن ولی امروز میگم
صبح پاشدم با دلدرد شدید حال بد بدنم سردی کرده بود ک دوباره افتادم خوابیدم بچه هاروهم خواهرم مونده اینجا اون نگه داشت. بعد ی ساعت پاشدم حالم بهتر شد ی چایی نبات درست کردم و خوردم. زحمت صبحونه هم افتاده بود گردن خواهرم
بعدش خونه رو جارو زدم
ناهار گزاشتم
حیاط شستم باغچه هارو اب دادم
با بچه ها حموم رفتم
صورتمو اصلاح کردم
زحمت ظرف ها افتاد گردن شوهرم شست
دوسری لباسشویی زدم ی سری لباس ی سری هم روبالشی ها و پتوپسر کوچیکم برم پهنشون کنم
گل هامو اب بدم دیگه تعدادشون کم شده ی سریشو دادم ب مامانم
لباس های پسر کوچیکمو بشورم
شیشه ها اینه هارو پاک کنم
شام بزارم
سفره ها و جانونی بشورم
شاید بریم بیرون اگه نرفتیم لیوان و استکان ها و چاقو ها بندازم وایتکس