سلام شبتون بخیر
امروز صبح بیدار شدم وسایل علی جون رو آماده کردم و رفتن مدرسه، واقعا خوابم میومد خوابیدم تا فایزه بیاد
شاید نیم ساعت خوابیدم فایزه اومد حاضر شدم رفتم سرکار
یه مسئولیت جدید بهم واگذار شده و یکم باید مطالعه بیشتر داشته باشم. چهارشنبه هم ییه کلاس آموزشی دارم باید شرکت کنم
امروز هشدار سیل داشتیم همسرم زودتر تعطیل شده بود اومد دنبالم با هم برگشتیم خونه
رسیدیم خونه نهار خوردیم
طوفان و بارون شدید شروع شد . نگران فایزه بودم که تو مسیر برگشت به خونشون بود، زنگش زدم و خداروشکر نزدیکی خونشون رسیده بود، بهش گفتم رسید برام پیام بزاره و خداروشکر به سلامت رسیده بود.
خوابیدیم همگی، فک کنم راحت یه ساعت خوابیدم،واقها خسته بودم😅🙃.
بیدار شدم نماز خوندم
خونه رو مرتب کردم
کشک بادمجون درست کردم
شلوار علی جون براش بلند بود کوتاه کردم
رفتم دوش گرفتم
یه دور لباسشویی روشن شد و لباس پهن شد
لباس خشکا تا شدن رفتن کمد
اتویی ها فعلا جدا شدن رفتن کمد تا نوبتشون بشه اتو بزنم
ایمیلم رو رو گوشیم فعال کردم(نمیدونم چرا تابحال انجامش نداده بودم🤐).
همسرم ظرف شست
و نهایتا بخوابیم
شبتون پر از ارامش