سلام روزتون قشنگ
امروز از صبح، صبحانه پسرا رو دادم.
براشون شیر اوردم خوردن
یه دمنوش مخلوط درست کردم به بهونه شگر قهوه ای که بریزن تو چایی و هم بزنن هر دوشون خوردن، بمامد که لیوان یکیشون چپه شد روی پتو، پتو رو جم کردم شستم. پهن شد
دوش گرفتم یکم لباس شستم انداختم ماشین باید برم پهنش کنم.
میحواستم برای مهدی از دکترش نوبت بگیرم ولی شمارش جواب نمیداد، احتمالا مجبور شیم شب ببریمش درمانگاه.
لباسهای روی رخت اویز رو جم کردم، یه عالمه اتویی جم شده باشد شب اتو بزنم.
یه موردی توی کدنویسیم پیش اومده بود، کدهاک درست کار نمیکرد، ذهنم همش درگیرش بود، بالخره راهکارشو پیدا کردم و نشستم پای سیستم کلا ده دقیقه طولکشید تا حلش کردم، حس خوبی بود کشف راه حلش.
نهار اماده شد سرو شد.
مهدی رو خوابوندم ولی بخاطر مریضیش خواب عمیق نداره همش شیر میخوره.
علی جون هم کم کم باید بخوابه.
برای افطار باید سوپ بزارم.
بعد افطار مهدی رو ببریم پیش دکتر.
اگه شب شرایط خوب باشه لباسها رو اتو بزنم.
شب یادم باشه اب هویج هم بگیرم مهدی قشنگم دوس داره.
دیشب بعد مدتها یکی از دوستام بهم پیام داد و یک ساعتی باهم چت کردیم، قبل اینکه مهدی بیاد و زندگیمون بره رو شرایط فوق العاده، یادمه تقریبا هر روز با هم چت میکردیم و از حال هم خبر داشتیم، از وقتی مهدی اومده و البته اونم پسر کوچولوش همسن مهدی هست، دیگه هر دومون زمان خالیمون کم شده و دیر به دیر از هن خبر میگیریم، ولی دیشب بالخره طلسم شکسته شد و با یه چت طولانی از احوال هم باخبر شدیم.
فردا باید برم سرکار
روز سه شنبه خواهرم عمل داره، لطفا دوس جونیا براش دعا کنین به سلامتی عملش انجام بشه
مامان بابام امشب میان مشهد بخاطر خواهرم، امیدپارم به خوبی عملش پیش بره.
بچه خا خوابیدن، منم یه ساعتی بخوابم انرژیم برگرده.
روزتون پر از حال خوب