چه رسم های جالبی دارین باحاله
خخخخخخخ ما کلی رسم داریم برا عروسی
هرچند کم کم داره کم رنگ میشه...
هرچند کم کم داره کم رنگ میشه...
آب سردو خوب اومدی.. باید کلمن بذارم
رانا جان من باید برم خونه ممنون از راهنمایی هات عزیزمیییییییییییی فعلا عزیزم
آره عزیزم انشاالله به خوبی برگزار میشه خوشبو کننده بزن اما خیلی کم مخصوصا دستشویی قبل از اومدنشون هم یه کم پنجره ها رو باز بزار هوا عوض بشه عزیزم اگر کاری نداری من برم عزیزم فکر کنم شما هم باید بری باااااای
سلام من ساعت 4 رسیدم خونه دختری رو بردم کلاس زبان طفلکی پسرم تو اغوشی خوابش برده و سنگین شده بود کمرم درد گرفت . رعنا عجب تقلب های خوبی بلدی افرین به تو . الان مواد کتلت رو اماده کردم . امیر حسینم خوابیده میخام برم دوش بگیرم الان دارم با دوستم تلفنی حرف می زنم .
تا شوهری برسه باید کتلتو سرخ کنم و پسرمو حموم ببرم . با این وجود ظرفای نهارم نشسته مونده با دخترم کلی دعوا گرفتم که تو باید بشوری حالا گرد گیری اتاق خواب مونده که مداد رنگی و دفتر و لباسای اون ولو تو اتاق خوابه من اگه خودمو بکشم به کار اتاق خوابم نمیرسم . تازه لباسای شسته شده رو هم باید اتو کنم . وای .
راستی منم از شیر دوش استفاده میکنم هروقت میخوام جایی برم. برقی بهتره به نظرم . مبا رکه .
زهرا جون عزیزم خسته نباشی خدا قوت خیلی خوب بودی آفرین. اتو و نمیتونی بدی همسرت؟البته همسر منم اتو نمیکنه.اما شرایط شما فرق داره
عزیزم الان دوران سختی داری دوست مامانم دو تا بچه داره دخترش که الان هفت سالشه و پسرش که 3 سالشه همیشه خونه و زندگیش مرتبه. امروز برای شما ازش پرسیدم شرایط شما رو و سن بچه ها رو گفتم. گفت من از مامانت هم بپرس صبح بیدار میشم و همسر و راه میندازم وقتی رفت سریع غذا میزارم حالا چه برای ناهار یا شام.اگر 7/30 صبح نزارم میدونم که دیگه اون روز غذا نداریم. گفت حتما از شب قبل بااااااید بدونم واسه ناهار چی باید بزارم و وسایلش و آماده کنم. تا ناهار و میزارم باید صبحونه دخترم و بدم و پسرم اگر بیدار شد برای اونم همینطور. و بعد تکلیف دخترم که تا 11 طول میکشه غذاش و بدم و آمادش کنم سرویس برسونمش و میام همسرم اومده باید ناهار اون و بدم و شروع میکنم به تمیز کاری. گفت حتی به این فسقلی یاد دادم باید مثلا از راه میرسیم کفشهات و بزاری تو جا کفشی(راست میگه همین که میان اینجا کفشهاش دستشه دنبال درب جاکفشی و جا میگرده). همینطور اسباب بازیهاش که من امروز خودم دیدم یه کیف داده بود دستش که توش پر از عروسک حیوانات بود وقتی می خواستن برن بهش گفت بدو همشون و جمع کن می خوایم بریم دیدم فسقلی داره دونه دونه جمع میکنه میریزه تو کیف. این خلاصه ای از گفته های این خانم بود. بیچاره شمالی هم هستن هر روز مهمون داره .
سلام به همه. من امروز یه کاری رو که هی امروز فردا میکردم انجام دادم ولی از صبح زود تا الان وقتمو گرفت حسابی هم خسته شدم.
الی آنی جون خوبی؟ مهم اینه که انجام شده چون بالاخره این زمان و انرژی و میبرد اما با انجامش فکرت آزاد شده که خیلی خوبه
اره خیلی ذهنمو مشغول کرده بود.از این کارهای عقب افتاده چندتای دیگه دارم.بزار بشمارم بگم چندتا.
حدودا 4 تای دیگه دارم که هر کدوم یه روز وقت میبره.
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز