سلام روزهاتون بخیر و شادی
نرسیدم بخونمتون، بنویسم بعدش میخونمتون🥰🥰
دیروز:
صبح مهمون داشتم، در واقع جلسه کاری بود، مفید بودو کلی ایده گرفتم.
نزدیک ظهر رفت
نهار از قبل داشتیم
یه ذره با پسرا بازی کردم
نماز خوندم
نهار خوردیم
یکم استراحت کردم
حاضر شدیم رفتیم جلسه اولیا
خیلی نکته مفیدی مطرح نشد
برگشتیم و تو مسیر قلم گاو و گوشت خریدیم
نون هم خریدیم و میوه و سبزیجات
نونها رو بسته بندی کردم رفت فریزر
گوشتها رو شستم
قلم گاو رو شستم گذاشتم بپزه
میوه و سبزیجات شسته شد خشک شد رفت یخچال
گوشتها بخشی خورشتی شدن بخشی چرخ شدن
یکم دنبه هم گرفته بودیم و خ شدولی دیگه وقت نشد روغنشو بگیرم
همه. و بسته بندی کردیم رفت فریزر و ظرفاشو شستیم
دیگه توانم صفر شده بود همسرم از بیرون شام سفارش داد منم فقط سالاد درست کردم
امروز:
صبح زود رفتم سرکار
برگشتنی وسایل پیراشکی خریدم
اومدم نهار خوردیم
مرغ گذاشتم بپزه
مایه خمیر هم گذاشتم اماده شع
پسرا رو خوابوندم
از این به بعد:
خمیر آماده کنم
سیب زمینی سرخ کنم
پیراشکی اماده کنم
دوش بگیرم
بریم خونه پدر همسرم تا آخر شب احتمالا اونجاییم
فردا میریم اردو با بقیه خانواده های مدرسه پسرم. اگه برسم امروز عصر وسایل رو آماده کنم
خسته م ولی برم به بقیه ش برسم