سلام روزتون قشنگ
امروز صبح بیدار شدم وسایل علی جون رو آماده کردم تا با باباش بره مدرسه ولی گفت سردردم و نمیرم
باباش چند باری تلاش کرد راضیش کنه ولی گفت سر دردم باشم رفت🤐🤐. زمان ما باید گواهی فوتمون رو میبردیم مدرسه تا غیبتمون موجه بشه😁😁🙃🙃. حالا اینا خودشون تصمیم میگیرن کی برن کی نرن🥴😎.
بهش گفتم خب سردردی بخواب گفت خوابم نمیبره رفت گشت واسه خودش خوراکی پیدا کرد تلویزیون روشن کرد و نشست تلویزیون دیدن و بعدشم حوصله ش سر رفت، اومد داداششو بیدار کرد. من که هیییییچ گونه علایمی از سردرد توش نمیدیدم،چند باری یادآوری کردم مگه سردرد نداشتی؟ میگه داشتم الان خوب شدم😏😏
فایده اومد و با هم صبحانه خوردیم
هال و آشپزخونه رو مرتب کردم گردگیری کردم و جارو زدم
حاضر شدم اومدم بیرون
رفتم اداره بیمه گفت برو یه شعبه دیگه
تو مسیر شعبه بعدی هستم
ساعت یک باید جایی باشم که تازه یادم اومده آزمون هم داره
دیشب متوجه شدم ازمونش از ۵ تا کتابه🤐😁. دیشب یکم مطالعه کردم ولی تموم نشد و فقط بخشهایی رو سریع خوندم بدونم ماجرا چیه.
برگشتم خونه، بقیه خونه رو مرتب کنم و جارو بزنم
نهار خورشت بامیه گذاشتم