شادی جان
منم تو همچین رابطه ای بودم
با اینکه یه جورایی طرف رو دوست داشتم و حرف مشترک زیاد داشتیم. جفتمون بچه هامون دو قلو و همسن بودن.
ولی هر موضوعی پیش میومد من بهش دلداری میدادم و مرتب بعد مثبت قضیه رو بهش یادآور می شدم
نمونه ش خونه ش رو دوست نداشت هر وقت که ناراحت بود میگفتم خونه ت کوبیده میشه ساخته میشه ال و بل. انقدر میگفتم آخر هم شد. حالا این یه نمونه ش بود.
ولی به جاش اون مثلا زمستون میخواستم برم سرکار پیام میداد بیداری مثلا میگفتم آره دارم آماده میشم برم سرکار.
بعد میگفت تو این سرما فقط خواب میچسبه زیر پتوووو و.... من که هدف داشتم و برام مهم نبود ولی انرژی منفی بهم تزریق میکرد.
حالا یه نمونه کوچیکش بود.
دیگه امسال مهرماه گذاشتمش کنار. یعنی یه مدت اون میخواست کاری رو انجام بده و اینجور مواقع ناپدید می شد. وقتی که خودش کمرنگ شد من به کل گذاشتمش کنار.
چندین بار بهم پیام داد که مثلا بیا بریم بیرون پیچوندم.
یا مثلا پیام می داد که مثل قبل چت کنیم من دیر میخوندم یا خیلی کوتاه جواب میدادم.
قبلا فک کن چه طوری اینجا گزارش روزانه رو میدیم من و دوستم به هم گزارش میدادیم.
الان انقدر راحتم.
واقعا آرامش دارم.
بذارش کنار هر کی رو که مخل آرامش روح و روانته