من از صبح تا حالا
آماده کردن صبحانه و در همون حین خالی کردن آبچکون،دخترمو بردم مهد،برگشتم .یکم خوابیدم آخه دیشب به پسرم تو نوشتن سوالات امتحانش کمک کردم کارای خودم تا دیر وقت طول کشید وقتی تموم کردم دیدم ساعت از دوگذشته🙄البته همیشه دیر وقت میخوابم ولی کارام تا اونموقع نمیمونه.
همسرم شب پیش پدرشونبیمارستان مونده بودن اومدن براشون صبحونه گذاشتم.با پسر بزرگم رفتم هم دخترمو از مهد اوردم هم سیب زمینی،پیاز خریدیم، لباسشویی روشن شد،ظرفا روشستم،سیب زمینیا روشستم بعد خشک شدن گذاشتم سبد خودش،پیازا هم بزرگا از کوچیکا جدا سازی ودر جای خود جاسازی شد😅
نهار درست کردم(کباب دیگی)،ابچکون خالی و ظرفا مرتب شد،دور اول لباسشویی تمام دور دوم روشن شد،هال جمع شد،لباس پسرا رفت کمداشون،دوتا کتونی دوقلوها شسته شد،پسردومی اومد دنبالم میخواستم برم برا خودم دمپایی روفرشی بگیرم که دوجا رفتیم بسته بود دیگه پسر کوچیکه رو از مدرسه اوردیم برگشتم خونه،دخترم تب داشت دارو دادم و خوابوندم چهارسالش شده ولی هنوز من باید کنارش بخوابم و گوشمو بگیره تا خوابش ببره😅😅نماز خوندم،همسر و پسران برای نهار نیومدن و نهار موند برای شام،وچون دیروز حیاط وسرویس و حمام ودوتا روشوییا با آینه هاشون و آشپزخونه رو شسته بودم دیگه امروز بعد از ظهر کاری نداشتم ،نماز خوندم آقایون اومدن شام گذاشتم،ظرفا روشستم،شلغم گذاشتم،میوه گذاشتم،چای زنجبیلی برا گلو درد همسر دم کردم،داشتم کابینت چای و قهوه و اینا رو مرتب میکردم همسرم کاپوچینو دید گفت براش درست کردم،پسرم دیشب نبات خریده بود اونم تو ظرفش جا دادم،یه دور لباس پهن کردم یه دور دیگه دارم،الانم همزمان با نی نی سایت داشتم شعرای مهد دخترمو باهاش تمرین میکردم و فعلا تمام🤗بازم ببخشید که طولانی مینویسم 🤭❤️❤️