سلام شبتون بخیر
امروز روز پرکاری بود، حدودا ۳ ساعت مفید اموزش دیدم و تمرین کردم
مهدی جون هنوز اثار سرماخوردگیش محو نشده کامل و نیاز به رسیدگی بیشتر داره، نهار اماده شد با پسرا خوردیم
پسرا رو خوابوندم خواستم عصر یکم بخوابم دوستم زنگ زد که عصر میاد دیدنم(اخرین باری که اومد مشهد و دیدمش تقریبا سه سال پیش بود، دلم براش تنگ شده🥰🥰) بیخیال استراحت شدم و کوه اسباب بازی ها رو جم کردم جارو کشیدم، ظرف شستم، کیک درست کردم، میوه چیدم
دوش گرفتم
ماشین لباسشویی روشن شد و پهن شد
اتاق خودم ترکیده بود مرتب شد
و بالخره خونه اماده مهمون شد
دوستم تماس گرفت گفت مسئله ای پیش اومده و امروز نمیتونه بیاد.
فردا صبح باید برم اداره بیمه(برای پیگیری یه مسئله ای فقط فردا وقت دارم) و غروب هم روضه دعوتیم که دوست صمیمی همسرم هستن و همسرم برای تدارک شام از شهر میره و من و پسرا غروب میریم.
فقط تایم نهار تا غروب خالی بود و دوستمم میخواد برگرده شهرش، قرار شد فردا برای نهار بیاد تا غروب بمونه و بالخره همو ببینیم🥰🥰، امیدوارم این بار دیگه کنسل نشه🙄😁.
یه ذررره استراحت کردم و با پسرا کیک خوردیم
دیشب رفتیم پارچه زیر انداز خریدیم،(و باز چشمم خورد به یه پارچه کشمیر با طرح نارنجی و قهوه ای، فوق العاده رنگش زنده و قشنگ بود، منم نتونستم ازش بگذرم و بازم خریدم، این پارچه ها که برای دوختنشون زمان کافی ندارم خودشون دارن میشن یه قورباغه بزرگ🙄😁). نشستم زیر انداز رو سردوز زدم و اتو کشیدم.
برای فردا قیمه و مرغ درست میکنم
قیمه رو امشب گذاشتم
مرغ رو صبح قبل اینکه برم میذارم
برنج هم فایزه زحمتشو میکشه.
(امیدوارم قبل از مهمونم برسم خونه🥲).
امشب دیگه خیلی خسته م
شام هم به همسرم واگذار شد.
امیدوارم فردا کارم خوب پیش بره و سریع تموم شه بتونم زود برگردم خونه