سلام صبحتون بخیر
امیدوارم خوشبگذره تعطیلات
همه سفرید آره؟
پارک پشت خونه ما با اینکه تعطیلی هست و هوا هم خوب بود روزای اول خییییلی خلوت شده
گفتم همه رفتن سفر و ما تنها موندیم حتما
تعطیلات ما هم یجورایی داره به خونه تکونی میگذره اما ازش لذت میبرم
دارم چیدمان وسایل رو اصلاح میکنم، طبق چیزایی که یادگرفتم متوجه شدم چیدمان خیلی ایراد داشته و باید همه وسایل مربوط به یک دسته کنار هم باشه اما من بر اساس اولویت استفاده چیده بودم
مثلا یسری ظرف پذیرایی که بیشتر استفاده میشه تو یک کابینت دم دست بود یسری دور تر و بعد موقع استفاده یا فراموش میشن یا آشفتگی و بی نظمی پیش میاد و هی باید بگردی و...
وسایل اتاق ها هم همینطور، مخصوصا برای بچه ها اینطوری راحت تر هستن، الان میدونن ماشین بخوان همه تو یک کمدا،. نه اینکه بر اساس اینکه کدوم ماشین به کدوم کمد میاد چیده شده باشه به همین ترتیب بازی فکری ها، تنفگ ها، بازی های حرکتی و داستانی و لگو.....
احتمالا برای شماها این چیزا بدیهیه اما بچه های قدیمی تر میدونن من خییییلیییی تو خانه داری مبتدی هستم با این همه سابقه 🙄 خلاصه که کم کم دارم یاد میگیرم
تو این چند روز چند تا کابینت رو که قبلا از تو آشپزخونه باز کرده بودم و تو لاندری روم نصب کرده بودیم باز کردم و آوردم آشپزخونه که همه لوازم مربوط تو خود آشپزخونه باشه ، دیروز همسرم نصب کردن،. یسری کارش مونده برای امروز
اتاق پسرها رو با هم جابه جا کردم و چیدمانش و بر اساس معیار بالا نظم دادم
کمد دیواری اتاق خودم رو هم همینطور
لاندری روم به شدت کثیف بود به خاطر کابینت ها خیلی فضا کم بود و نمیشد تمیز کنم دیگه از فرصت استفاده کردم کامل خالیش کردم و لباسشویی رو هم آوردم جلو و کف و دیوار هارو شستم و مرتب چیدم
امروز انشاالله کابینتها رو بچینم
بعد هم به کمد دیواری اتاق دیگه و وسایل مزون میرسه
ثنا هم اتاقش رو دیروز کلا خونه تکونی کرد و کلی اسباب بازی داد که رد کنم، به قول خودش اتاقش نوجوانانه شد 😍
یسری عروسک پولیشی ریختم تو ماشین اما سنگین شد و ماشین نیمه جونمون ادا درآورد، بقیش مونده و نمیدونم چطور بشورم اگر بلدین بگین بهم
پارسا و علی هم تو کار اتاقشون کلی کمک کردن 👌🏻
این روزا چون کار میکنم کتاب چاپی نشده بخونم و صوتی یکم رادیو راه، یکم باشگاه پنج صبحی ها و یکم چهار اثر از فلورانس گوش دادم
ملت عشق رو هم تموم کردم اما خیلی دوسش نداشتم،. مخصوصا که حس میکردم دیگه روایت خیلی تخیلی هست و اصلا نزدیک به روحیات شمس و مولانا نیست، اول که شروع کردم حس غرور داشتم که یک آمریکایی در مورد بزرگان ما کتاب بنویسه اما آخرش حس میکردم بیشتر دچار تهاجم فرهنگی شدیم و جالبه که خیلی ها با توجه به اطلاعات همین کتاب شخیصت این دو بزرگ رو قضاوت میکنن
فیلم هم جهان با من برقص دیدم و بدون تاریخ و بدون امضا
یعنی اول اولی رو دیدم و مخلوط با اتفاقات این روزا یک افسردگی شدید برام آورد و همش اشکم سرازیر بود، دومی رو دیدم که مثلا بشوره ببره اما همچین طنز نبود
آها اینم بگم روز دختر از طرف مدرسه ثنا رفتیم اردو مادر دختری و کلی کیف داد، دوچرخه سواری و صخره نوردی و تیراندازی کردم 😍😍
و فهمیدم چقدر ضعیف شدم و باید حتما ورزش کنم،. روز بعد همه جام گرفته بود 🤭
طولانی شد 😃
برم سر زندگانی
روز و روزگار خوش