2777
2789
عنوان

مامانایی که بچه بیش فعال دارن یا تو اطرافیانشون چنین بچه ای دارن.......

| مشاهده متن کامل بحث + 981314 بازدید | 11748 پست
مونا جون حتما با دکتر پسرت صحبت کن و این موارد رو بهش بگو . شاید واقعا تاثیر قرص ها باشه و با کم یا زیاد کردن دوز دارو این رفتارها از بین بره . ولی اگه دکتر گفت باید بهش دارو رو بدی با توکل به خدا بده و تردید نکن . در مورد این رفتارهاش اصلا حساسیت نشون نده و مدام بهش نگو چرا اینطوری شدی و چرا اینجوری رفتار می کنی ؟ غیر مستقیم رو اعتماد به نفسش کار کن . مثلا همسایه مون دیشب زود پزم رو قرض گرفت . امروز نیازش داشتم گفتم ایلیا برو زودپز رو بگیر ( البته اپارتمان دیوار به دیوار هستیم ) در عین ناباوری من رفت و در زد و به خانومه گفت مامان گفته زودپزمون رو لطفا بدین . یعنی باورت نمی شه چه حالی بهم دست داد. یا من همیشه می زارم ایلیا خودش سی دی برای خودش میزاره تو دستگاه سی دی . پریشب سی دی رو کج گذاشت و در دستگاه باز نمی شد باباش و البته من کلی دعواش کردیم . دستگاه رو بردیم بیرون و درستش کردیم . باباش گفت دیگه ایلیا حق نداره به دستگاه دست بزنه اما من به شوشو گفتم کارت اشتباهه . با اینکارت اعتماد به نفس بچه رو گرفتی . بعد به ایلیا گفتم دیدی مامان جان عجله و بی دقتی ات باعث چه دردسری شد ؟ ازت می خوام دیگه دقت کنی و با احتیاط برای خودت سی ی بزاری . اونم قبول کرد . الانم پلنگ صورتی برای خودش گذاشته و داره نگاه می کنه . خانومی به خدا توکل کن . ایشالا این روزا هم می گذره و فقط خاطره اش می مونه
مونا جون با این حال روحی که داری سعی کن تولد سبک بگیری . خودت الات خسته ای و از نظر روحی یه کم اسیب پذیر . بابا یه تولد مختصر بگیر . یه الویه و سوسیس بندری درست کن . با میوه و چایی و کیک تولد و پاپ کرن و پفک و چیپس ( اماده ) . از ساعت 7 تا 10 دعوتی بده . الکی خودتو اذیت نکن . چون بهر حال بچه ان و روز تولدشونم جوگیر می شن و کلی شیطونی می کنن . الکی خودتو خسته نکن . شام بیرون و تولد تو خونه و............... بذار مردم هر چی می خوان بگن . الان علی جان باید برات توالویت باشه .

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



سلامممم مامانای گل

مونا جون پسر منم به شدت ترسو شده قبلا اصلا از هیچی نمیترسید دستش رو میبرید و خون میومد فقط میگفت آی آی

میسوزه ...5 سالگی عملش کردیم آنژوکت رو به دستش وصل کردن اصلا گریه نکرد همه کادر بیمارستان تعجب کرده بودند

الان به شدت از

خون و آمپول و سرم میترسه منم نمیدونم اون موقع نترسیدنش غیر طبیعی بود یا الان ترسیدنش طبیعی شده ...تو سری

خور و مظلوم هم شده یعنی اینا تاثیر دارو هست؟
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...
مونا جان

تولد گل پسرت مبارک باشه

عجب روزی به دنیا آمده !!! همیشه در ذهنم باقی می مونه

من در مورد تاثیر ریتالین چیز زیادی نمی دونم ولی متاسفانه بچه ها ما به دلیل سرزنش هایی که می شن از اعتماد به نفس کمتری برخوردار هستند.
درست مثل پسر خود من . در سن پسر شما بود که خیلی بدتربود حالا به مرور بهتر شده. باید روی روحیه اش کار کنی.
ولی با اینحال باز هم با دکترش مشورت کن.
ازت خواهش می کنم بخاطر شیطنت از جمع دورش نکن. در جمع اصلا و ابدا سرزنش و توهین و تحقیر ممنوع. حتی یه چشم غره هم نرو.
هر صحبتی که داری در خفا انجام بده. حتی سعی کن جلوی پدرش هم نباشه.
پسر شما هم مثل پسر من احساساتی هست. باور کن این بچه ها حافظه های قوی دارند. پسر من الان از سه سالگی به بعدش را یادش هست و کاملا بعضی وقایع را با جزئیات برایم تعریف می کنه.
یه وقتایی از خاطرات گذشته که برام میگه واقعا از خودم بدم می یادش که چطور باهاش رفتار کردم.
متاسفانه ما بعضی مواقع از سر ناچاری و استیصال و نادانی حرفایی زدیم و کارهایی کردیم که زخم هایی در روح و روان بچه ها ایجاد کردیم که به این زودی ها خوب نمی شوند.
اینا را نگفتم که شما بدتر خودت ناراحت بشی و خودت را سرزنش کنی، برای این گفتم که مراقب باش، متاسفانه یا خوشبختانه همه حرکات و گفتار و اعمال ما زیر نگاه موشکافانه بچه هاست.
لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

فریال عزیز
هم برای شما و هم برای پسرت آرزوی بهترین ها را دارم
من قبلا ریسپریدون 1 می دادم ولی معمولا نصف قرص. چون اگه قرص کامل می دادم تقریبا به بیهوشی عمیق می رفت.
البته وقتی ریسپریدون می خورد به شدت اشتهاش باز می شه و همین باعث خوشحالی بود.
من واقعا درکت می کنم با وجود بچه کوچیک رسیدگی به پسرت سخت هست. من وقتی پسرم رفت کلاس اول دخترم 13 ماهه بود.
و اصلا هم هیچ کمکی نداشتم. به ناچار خیلی به خودم فشار می آوردم.
صبح ها از ساعت شش که بیدار می شدم تا ساعت دوازده و نیم که پسرم از مدرسه می اومد تمام و کمال کارهای خونه را انجام می دادم.
شرایط خونه مون هم افتضاح بود. یه خونه بزرگ و قدیمی که با وجود دو تا بچه کوچیک جمع و جور کردنش به قول معروف کار حضرت فیل بود!!!!
ولی هر جوری بود عمده کارهای خونه را ظرف پنج شش ساعت انجام می دادم. تازه بیشتر مواقع خرید خونه هم با خودم بود.
ولی ظهر که پسرم از مدرسه می اومد دیگه سعی می کردم جز کارهای واجب کار خاصی انجام ندم.
با بچه ها حتما ظهر می خوابیدم. چون اگه استراحت نمی کردم نه فکرم کار می کرد و نه حوصله داشتم.
از ساعت سه شروع می کردم. مثل یه معلم خصوصی. پسرم را از اول عادت داده بودم که حتما در اتاق خودش تکالیفش را انجام بدهد و میز تحریر هم داشت. یعنی وسایلش روی زمین نبود که دخترم بخواهد به آن دست بزند.
خودم هم کنارش می نشستم. خیلی مواقع مجبور می شدم ساعتها دخترم را بغل کنم که هم گریه نکنه و هم به وسایل برادرش دست نزنه.
خلاصه سعی می کردم موقع انجام تکالیفش کنارش باشم. البته اون موقع کلاس اول بود. کلاس دوم هم همینطوری بودم ولی کلاس سوم به دلیل بیماری سخت خودم دیگه میسر نشد
ولی از کلاس چهارم عزمم را جزم کردم و تا حدودی از وابستگی پسرم به خودم کم کردم.
امسال خوشبختانه دیگه راحت شدم و از همون اول سال بهش گفتم من هیچی از ریاضی اش سر در نمی یارم و باید خودش مشکلات را حل کنه. دو ماه اول سال خیلی غرولند می کرد و تقاضای کمک داشت حتی به من می گفت باید برام معلم خصوصی بگیری ولی به مرور با کمی کمک پدرش راه افتاد.

فریال جان این بچه ها باید باور کنند که می توانند، وقتی به توانایی هاشون پی ببرند دیگه هیچی جلودارشان نیست.
لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

مامان ایلیا برای شما و گل پسرت هم آرزوی موفقیت دارم .
لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

مونا جان قبلا هم گفتم به نظرم باید به روانپزشک اطمینان کنی. یا دارو را بده یا کلا قطعش کن و سعی کن به طور طبیعی با عوارض و مشکلاتش مقابله کنی.
این قطع و وصل کردن ها و کم و زیاد کردن ها اصلا خوب نیست .
لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

سلام پروین جان

نگو تروخدا ، تو سری خور؟؟؟؟؟
لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

بعد از آقا پسر حالا چشممون به جمال دختر خانم روشن !!!!

از بس که بی حواس و بی دقت شده
لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

آره نازی جان تو سری خور شده از خودش دفاع نمیکنه ...کلا بچه خشن و اهل دعوایی نبود ولی اگه خواهرش بزنتش عکس
العملی نشون نمیده توی مدرسه هم همینطور

منم میدونم جدا کردن بچه ها از جمع خیلی بده ولی چاره ای ندارم مثلا روز پنج شنبه رفتم خونه خواهرم پسرم هم اومد لج کرد که میخواد بره روی تردمیل دیگه فکر نمیکنه شاید مردم دوست نداشته باشند هر چی هم بهش میگی انگار نه انگار سماجت عجیبی به خرج میده مخصوصا اگه چیزی ببینه که ما تو خونه نداریم ...خلاصه خواهرم گفت بزار بره رفت روی تردمیل و سه سوته از تمام دکمه هاش سر در آورد و همه ی دکمه ها رو امتحان کرد بعدش هم جمعش کرد و اومد سیمش رو از پریز بکشه یهو پریز رو از جا از توی دیوار درآورد شوهر خواهرم هم که روی وسایلشون خیلی حساسه چیزی نگفت ولی احساس کردم ناراحت شد منم کلی با پسرم دعوا کردم و گفتم آخه من با چه زبونی به تو حالی کنم جایی میری به وسایل مردم دست نزن ؟ واقعا نمیدونم با این اخلاقش چکار کنم؟
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...
سلام پروین جون.پسرمنم مثل پسرشماست.جایی میرم فضولی میکنه.البته الان بهتر شده.ولی بازم گاهی اوقات این رفتار رو داره.ترس هم که داره.مهمترینش هم ترس از دوش حمام هست.خیلی هم تلاش کردم ترس از دوش رو از بین ببره.ولی موفق نشدم.کوچکتر بود از وسایل برقی زیاد میترسید.ولی الان خدارو شکر دیگه نمیترسه.
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
سلام به دوستای خوبم
من خیلی فکر کردم با خودم . دیدم شاید بهتر باشه از تایپک شما خداحافظی کنم و دیگه نیام اینجا . همونطور که می دونید ایلیا بیش فعال نیست و بیشتر مشکل اخلاقی و بعضا تربیتی داشت که با کمک های شما دوستای گلم و البته خدای مهربونم مقدار زیادی اش رفع شد . فکر کنم بین شماها من تنها کسی باشم که بچه ام قرص نمی خوره و از طرفی چون شما تنها کسایی هستید که در جریان کامل مشکلات ایلیا هستید بالطبع به محض دیدن کوچکترین پیشرفتی سریع می یام و گزارش می دم بهتون . ولی با خودم که فکر کردم دیدم شاید درست نباشه که مثلا مونا جان نگران و ناراحت و مستاصل بیاد و در مورد پسرش بگه اون وقت من شاد و خندون درباره پیشرفت ایلیا بگم . ممکنه دلشو بشکنم یا نا امیدی اش رو بیشتر کنم . ( البته خدایی نکرده منظورم این نیست که مونا جان یا بقیه دوستان از پیشرفت ایلیا ناراحت میشن نه اصلا . منظورم اینه شاید تو وضعیت روحی ای که دارن تعریف های مکرر من رو اعصابشون باشه که کاملا هم بهشون حق می دم و شاید اگه منم بودم حس بدتری داشتم ) البته اینا احساسات من هستند و ممکنه اصلا واقعیت نداشته باشن اما خودم ناراحتم و عذاب وجدان دارم . بنابراین اگه با حرفام نا خواسته روح کسی رو ناراحت کردم یا اعصاب کسی رو خرد کردم تو رو خدا حلالم کنید . من خودم و پیشرفت بچه ام رو مدیون شما می دونم و گزارش دادن در مورد وضعیتش رو وظیفه خودم می دونم ولی بازم ببخشید اگه کسی رو رنجوندم .
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز