حالا بیاین بریم خونه یه فامیل دیگه ...
خانم و اقا نسبتا سن بالا هستند... خونه ساده و راحتی دارند. خونه ای با فرش های لاکی و پشتی ... بدون مبلمان... روی هر پشتی یه رویه سه گوش سفید ...
رختخواب ها . به به. رویه ها سفیدددددد. پتوها مثل قدیم ها ملحفه سنجاق شده ...
کابینتها فلزی و رنگ کرم . ظرفها برق میزدن از تمیزی
انقدر همه چیز مرتب و تمیزززز بود که فقط دوست داشتم سرک بکشم و نگاه کنم..
هیچ چیزی روی زمین نبود ... منظورم دکوری وگلدون و......
دوتا تابلو کوبلن بافی شده و یک ساعت روی دیوار ...
وسایلشون حداقل برای چهل ساله پیش هست ...
البته خانم و اقا توان تمیزکردن و شست و شور ندارند و بچه هاشون کمک حالشون هستند...و خودشون هم مرتب و تمیز هستند وگرنه سر یک هفته همه چیز میریزه بهم...
چون میدونستیم شام ساده میخورن خودمون پیشنهاد حلیم و آش از بیرون دادیم. گفتند برای خودتون دوست دارین بگیرین ولی ما نون و پنیر و سبزی میخوریم....
ما هم خیلی شاهانه نشستیم و با هم خوردیم. انقدر چسبید بهمون...
جمعه ها . فقط نوه ها میان خونشون ... خیلی جااب بود برام... نوه ها هم قدونیم قد ...
اخرشب هر کدوم که میاد دنبال بچه اش. جمع و جور و تمیزکاری هم میکنه .
کارها بین بچه ها تقسیم شده و نه عروس و نه داماد شکایتی ندارند . طی هفته هم سر میزنن...
لذت بردم که بچه هایی به این خوبی پرورش دادند. عروسا و دخترا همه شاغل و کل فرزندانشون با تحصیلات عالیه هستند...و خدا عروسها و دامادای خوبی بهشون داده...
نتیجه ... این اقا و خانم سرمایه های زندگیشون بچه هاشون هستند نه مبلمان لوکس و خونه و ماشین ...
بگم که از وقتی یادمه اینها مایه دار بودند ولی ساده زیست واقعی