سلام دوستای عزیزم.
من خیلی وقته اصلا دل و دماغ هیچ کاری ندارم
خیلی خیلی فکرم مشغوله.مدام اتفاقات رو ب خودم یاداوری میکنم و حرف و حرکات تودم و ادمهارو سبک سنگین میکنم.
پستهارو هم میخونم خیلی دوست داشتم بلند شم خروجی پیدا کنم ولی حسش نبود.
چند روز پیش یه خورده کمد دیواری و کمد و اسباب بازی بچه هارو مرتب کردم.
خروجی ها یه پلاستیک لباس شد ک دیگ ب درد کسی نمیخوره
با یه جعبه کوچیک اسباب بازی شکسته و وسایل متفرقه.
پسرم خیلی به وسایل ب دردنخور علاقه داره مثلا قاشق بستنی و میوه کاج و خیلی چیزای دیگ که میاره خونه و نمیذاره بندازم بیرون.
خلاصه همه رو یواشکی جمع کردم که بریزم بیرون.