مینیمالیست شدن یعنی چی؟

کم که نیست و اگر مورد استفادته که اوکیه

منم باید سرو سامونی به تشکها بدم کاملا نو هست پارچه هاشون اما خیلی سنگین هستن و از طرفی برای دخترم تشک لازمه که بهونه ای هست برای پاتک زدن به رخت خوابها

بفروش یا ببخش 

نمره شما بیست عزیزم چقققققدر لذت داره این پاکسازیها خداقوت قهرمان 

اره حتما 😉🥰

😁😁

ولی من نمیدونم چرا یخچال و مخصوصا فریزر خالی رو دوست ندارم دوست دارم همیشه تو فریزم از همه چی مخصوصا گوشت و مرغ زیاد باشه نه اینکه یخچال بترکه ها نه اما همه چیز داخل باشه تو مواد شوینده و حبوبات هم همینطور هستم میرم فروشگاه چند تا چند تا بر میدارم چون چیزای مصرفی هستن بالاخره استفاده میشن البته یه جا کمد دیواری رو اختصاص دادم به مواد شوینده و اینجور چیزا جاش رو دارم و واقعن سختمه دم به دقیقه هی بگم مثلن یه ریکا بخر ریکا تموم شده یه مرغ بخر مرغ تموم شده تو این مورد اصلن نمیتونم مینی‌مال باشم

منم انشالله می خوام از اذر یه خوپه تکونی حسابی بکنم کلی فضارو خلوت ترم بکنم برای اومدن نی نی و زایمان😁❤️

برنامه دارم کلییییی وسایل اضافه بریزم دور(دور از چشم شوهرم البته  )

منم تو بعضی موارد دوس دارم تا مدت ها خیالم راحت باشه مثل خواربار و بعضی وسایل لازمم از قبل می خرم جهت آماده تر بودن😁به نظر اینا منافاتی زیادی با مینیمال بودن ندارن،چون زود استفاده میشن و اضافه نیستن

من چند وقت پیش سه تا دفتر خاطراتمو انداختم رفت بنظرم خاطره ها باید تو ذهن آدم بمونه

فداتشم ممنون عزیزم 😍منم یه دفتر برداشتم ورودی وخروجی هامو نوشتم از یکسال پیش که با این تاپیک آشنا شدم یه عالمه خروجی بزرگ وکوچیک به درد نخور وکهنه وقدیمی گذاشتم خروجی جالبه که مثلا در مقابل مثلا سه چهار تا وسیله ی به درد نخور که گذاشتم خروجی یه چیز  کاربردی وتازه جاشو گرفته 😍

تشکهای من هم قبلا واقعا سنگین بود انگار مامانم هر چی پشم گیر آورده بود همشو پر کرده بود تو تشکها یه سال بعد هروسیم مامانم اومد پشم هر تشک رو نصف کرد یعنی یه تشک تبدیل شد به دوتا الان 6 تا تشک دارم که 3 تا برای مهمانه که اصلا استفاده نمیشه سه تا هم برای خودمون دارم فقط

کارت دعوت ها رو بنداز بره ولی به نظرم دفتر خاطرات رو نگه دار من هر چند سال یه بار که یادم می افته میرم میخونم وغرق خاطرات خوش دوران دبیرستان می افتم خیلی حس خوبی داره حتی دادم بیشتر فامیل وآشنا هم نوشتن برام و وقتی میخونم میبینم قدیمها آدمها خیلی با هم صمیمی وبی ریا بودند و زندگی خیلی بهتر وشادتر بود ولی الان خیلی وقتها احساس تنهایی بی کسی میکنم وبه نظرم آدمها عوض شدند😢

همسر منم این مدلیه 

من اصلا دوست ندارم 

دقیقا ایشونم میگه نمیشه که دو روز یه بار حبوبات گرفت!

الان فریزر بعد مدتها خالی شده 

وگرنه همچین پر میکنه که هیچ نظمی نمیشه بهش داد

مادر همسرم فقط یه یخچال قدیمی دارن 

با اون قسمت بالاش که واسه منجمد کردن آب و گوشت و ....(یخدان)

اون قسمت رو فقط هرچیزی زیاد بیاد و نیاز به منجمد کردن باشه میذاره

تو یخچال به طور معمول یه بطری آب،یه قوطی رب گوجه،گاهی یه سطل ماست و هرچیزی که تو اون یکی دو روز خریداری شده و نیاز به یخچال داره هست 

هر روز!!! میره خرید گوشت و سبزی و...هرچیزی که تو یکی دو روز نیاز داره

قبلا میگفتم چرا شما چیزی نمیگیرید بذارید تو کمد و یخچال؟!

چرا فریزر ندارید؟

فقط یه جمله میگفت: نیاز نداریم مادر!

الان نزدیک ۸۰ سال سنشونه

ولی با همون روند همچنان پیش میره 

الان با خودم میگم یه نکته خوبی که داره تو این سن بازم صبح به صبح پامیشه میره بازار،خیلیا رو میشناسم خودشونو خونه نشین کردن چون کاری ندارن انجام بدن....

من کارت عروسی خودمم ندارم

مگه باید نگه داریم🤔

یادگاریای احساسی سخته دل کندن ازشون.کارت تبریک و کارت پستالایی ک من از اول تا حالا از شوهرم گرفتم همه توی البومه نمیدونم بزارم باشه یا بندازم بره؟حس خوبی بهشون دارم

یادگاری دیگه هم یکم از شاباشای عروسیم😁😁😁نگه داشتم با چند تا دستمال پاپیون شده که رسم شهرمون هستش.

اونارو اصلا نمیدونم چیکارشون کنم؟

چادرعقد لباس عقد لباس     شب جشن نامزدی   روسری ای برای نشون اوردن    دسته گل عروسیم    اینا رودستم مونده   و میدونم هیشکی به جز اینا براش عزیز و مهم نیست.