چند شب پیش رفتیم خونه یه بنده خدایی
خونش نوساز و همه وسایل شیک بود ولی به شدت بهم ریخته و گاهی چیزهایی مثه رومیزی چروک رو میز جلومبلی و عسلی ها انداخته بود که آدم از این سلیقه شاخ درمیاورد
از قبل میدونستن قراره بریم ولی چهارپایه فلزی کنار آشپزخونه بود همچنان
رو اپن کاملا شلوغ
سینی خیار و هندونه ای که برش داده بودن برای پذیرایی تا آخرکار همچنان روی زمین بود
مدل قرار دادن مبل حالت خطی کنار دیوار بود و برای اینکه صاحبخونه همه رو ببینه و صحبت کنه مجبور بود رو زمین جلو ما بشینه و من چقدر معذب بودم، میخواستم بیام رو زمین و کنار دیوار لم بدم به پشتی که تعارف کرد که نه اصلا اینکارو نکنید و من راحتم و...
بااینکه همسرم با خانم خونه محرم بود تا آخر کار چادر و روسری و مانتوشو عوض نکرد