مینیمالیست شدن یعنی چی؟

دیروز عصر مهمون داشتم لوازم پذیرایی اماده کردم مثل لیلی دیلی

هر چیزی ام که داشتیم آماده نکردم پذیرایی به اندازه بود.

درمورد مانتو؛ 

هرسال از طرف محل کارم دو دست لباس فرم بهمون میدن که معمولا یه دست رو آخر سال نگه میدارم تا اگه یه زمانی لباس های جدید دیرتر آماده شد لباس داشته باشم. 

دوتا مانتو دم دستی 

یه کت مشکی مهمونی 

سه تا شومیز 

دوتا مانتو بلند برای جاهای اداری و... 

همه هم برای یکی دوسال گذشته س و تا زمانی که اینا رو خروجی ندم چیزی اضافه نمیکنم. 

من فریزر نگهداری میکنم... حتی ادویه های اضافی . 

سلام خروجی های من. لباس مجلسی کوتاه. لباس زیر دخترم. چهارتا کفش. چهار تا شلوار بیرونی هم واسه خودم هم همسرم. دوتا شلوار خونگی خودم. خط چشم تموم شده. پنج تا شال. یه کیف بزرگ که خواهرم بهم داده بود. یه بلوز آستین بلند که لک روغن روش بود شش ساله نه میپوشیدم نه مینداختم دور. یه تاپ واسه ده سال پبش  یه شیشه آبغوره استفاده نمیشد میزارم بیرون هر کس خواس ببره. بطری که یک ساله دارمش. یه بالشت از کودکی همسرم میخوام وقتی خونه نیست بندازم بره دیگه بو گرفته. 

اینم بگم چن سه ماهه که بخاطر وضعیت مالی هیچ خریدی نداشتم حتی یه چیز کوچیک هم واسه خودم نخریدم و ورودی نداشتم البته ناراحت هم نیسنم چون دارم پاکسازی میکنم خوشحالم هستم که داره خلوت میشه و هنوز به چیزی نیاز پیدا نکردم

اگه کتاب هارو نمیخواید، اهدا کنید به کتابخونه

کل وسایلاتون و هم دسته بندی کنید مثلا کتاب ها یک کشو 

مدارک داخل پوشه یک کشو

و... 

هایلات های پیج لیلی دیلی گذاشتم واسه کسایی که اینستا ندارن. من این عکسا رو دیدم گفتم وای من خیلی شال دارم پنج تا رو خروج دارم ولی یه مدت همش شال ارزون میخریدم والان کلی شال هست که باید خروجی بشه

باید ببینید نظر خودتون همسرتون چیه 

آیا دوست دارید کتابها رو هرچندوقت یه بار بخونید یا بهش مراجعه داشته باشید؟ 

آیا تو خونواده تون از کتاب ها استفاده میکنن؟ 

آیا همه رو خوندید؟ 

آیا به خاطر مستاجر بودن موقع جابه جایی اذیت میشید؟ 

و... 

من قبلا کتاب خیــــــلی زیاد داشتم 

چون مستاجریمم تو اثاث کشی فوق العاده اذیت میشدم هم به خاطر غر زدنهای همسرجان، هم اینکه کتابهام خراب میشد و اینکه هر خونه ای باید متناسب با اون جا یه جای مناسب براش در نظر میگرفتم و... 

در عین حال یه زمانی رسیدم به این فکر که چرا دیگران به طور وسیع از کتابهام استفاده نکنن؟! هرچند دوست و آشنا کتاب رو امانت میگرفتن که یا برنمیگشت یا بالاخره یه گوشه ش پاره بود یا گم میکردن یا اصلا یادشون میرفت پس بدن که این رفتارا باعت ناراحتیم میشد. 

بالاخره همه رو بخشیدم به کتابخونه و الان هر کتابی که میگیرم مقصد نهاییش بعد خوندن حتما کتابخونه ست

آرزومه کمدمو بتونم اینجوری خلوت کنم ای خدا چقد سخته  

بچه ها بیاید بگید چن تا کفش و صندل دارید. خودم میگم یه دونه کفش مجلسی. سه تا اسپرت. سه تا صندل. یه نیم پوتم دارم 

بله