2777
2789

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

نگار جون خوش بگذره عروسی.... منم قبول دارم که باید برای هر کسی دعا کنیم که عافبت بخیر بشه اما اصلا قبول ندارم که خدا برای کسی مجرد موندن رو قرار داده اگر هم باشه !!! اونقدر کم و استثناست که شامل اینهه مجرد نیست .. چون همسر و شاید هم بچه جز رزق و روزی خدا حساب میشه و من قبول ندارم خدا سرنوشت این همه از بنده هاشو تو این مورد اینطور قرار داده خود من حدااقل 10 دوست صمیمی بالای 34 سال مجردد دارم...تو فامیل و اشنا و و....کلی دختر پسر مجرد هست وواقعا نمیدونم چی به سر این نسل اومده.... اینکه چون بعضی ها از دواج نادرست داشتن دلیل نمیشه که به مجرد موندن بقیه راضی باشیم ... مثل اینه که از ترس تصادفات جاده ای بعضی ها اصلا سفر نکنن... اول اینکه شاید اون طرف خودش مقصر بوده تو ازدواج نادرستش یا چشماشو خوب باز نکرده یا خودشم ناسازگاری داشته و یا اینکه اگر هم اینطور نبوده بالاخره یه اتفاقه وذر هر صورت این سرنوشتو داشت بین دوستان منم هم چند نفری هستن که ازدواج ناموفقی داشتن اما همچنان برای دوستان مجردم بیشتر نگرانم... یکی از دوستام که به بدترین و فجیعترین وضعی که فکرشو بکنی مجبور به طلاق شد ... و دوستان همیشه خیلی به یادش بودن و براش دعا میکردن و حالا باخبر شدیم با یه اقای خیلی خوب و برازنده و واقعا آقا...ازدواج کرده و خیلی هم خوشبخت شده... حدس خودم اینه که اون اقا هم ازدواج ناموفقی داشته قبلا ... چیزی که دوستان مجرد من اصلا حاضر نیستن بپدیرن یکی از دوستام که شرایط نسبتا سختی هم برای ازدواج داره خواستگاری داشت که قبلا فقط مدتی عقد بوده و این دوستم اصلا زیر بار نمیرفت... خوب من چه جور بهش میگفتم که کجای تهران (چون شرط ساکن تهران بودن هم داشت)اقای خوب 35-40 ساله ای پیدا میکنی که هم شرایطتتون بهم بخوره و هم مطمئن باشی قبلا هیچ موردی تو زندگیش نبوده!! نمیدونم ...شاید مشکل نسل ما(9دهه اخر 50 واوایل 60) این بوده که تا تو سن ازدواج بودن ازدواجو جدی نگرفتن و حالا ناخوداگاه شرایطشون سختتر شده یادمه یه بار با یکی از دوستای هم رشته ای ایم که تو تحصیل و کارش خیلی پیشرفت خوبی داشته صحبت میکردم وقتی ازدرجا زدن خودم تو رشته ام میگفتم بهم میگفت تو مهمترین تجربه رو تو زندگیت به دست اوردی که اون مادر شدنته میکفت ارزو داشتم تو زندگیم الااقل یه بچه داشته داشتم .....
راستی هایا تو مهد از نظر زبان مشکلی نداره،یعنی طوری نیست که یه وقت تو ذوقش بخوره که چرا زبان اونا رو کامل متوجه نمیشه؟مربیا سعی میکنن منظورشونو برسونن؟ چه جالب که پرچم هر کشوری رو تو مهد میزنن،این یعنی احترام و برابری
هه هه... چه عجب مامان سامیار خوشتیپ... سلامت باشین... این مهد بچه فقیراس تازه!!! من خودم زیاد از این مربی راضی نیستم.. لهجه هندی داره و خیلی همچین خوش برخورد نیست. مشکل زبان هایا که میگن زود یاد می گیره... بچه ها زود دور و برش جمع میشن و بازی میکنن... مشکل دستشویی هم هست که اینجا دو تا توالت هست مخصوص بچه ها که راحت برن و خودشون کارشون و انجام بدن واسه. هایا که عادت به دستمال پاک کردن نداره سخته ... گفتم به مربیش که ما از این کارا نکردیم گفت کمکش میکنه... ببینیم چی میشه
http://www.womenshealthmag.com/
خودمم نگرانم که بدون ما چقدر سخت باشه... ولی چاره ای نیست بالاخره باید بره... چون من ازدوشنبه میرم سر کار. مهراوه جان خودم خواستم عکس بگیرم ولی یادم افتاد تعهد دادم اگر واسه تولد هم عکس گ گرفتم نباید در شبکه های اجتماعی گذاشته بشه.... حالا ببینم یه کارش میشه کرد!
http://www.womenshealthmag.com/
سلام دوستای خوبم دلم برای اینجا و نوشتن از فرشته ها خیلی تنگ شده بود . یه زمانی چقدر به اینجا وابسته بودم تا هر روز نمیومدم و نمیخواندم روزم شب نمیشد ولی حالا اصل حس و حالشو ندارم ، به قول مهراوه حالا که بیشتر به هم و کمک های فکری هم احتیاج داریم ... من خونه کامپیوتر ندارم و با گوشی هم اصلا حسش رو ندارم یعنی اصلا جلوی بهداد نمیتونم چون همش میخواد بیاد سراغ گوشی ولی از سرکار میام و میخوانمتون و امروز که کارمون کمه گفتم یه سلامی عرض کنم و بگم خوووووشحالم و ممنون که هنوز اینجا حال و هوای کودکی داره ببووووووسی فرشته ها رو و التماس دعا
لیلی جان خووووشحالم براتون که راضی هستین و خوشحال و امیدوارم تو تمام لحظات زندگیتون شاد و موفق باشید لیلی جان تو وایبر هم اگه بتونی بیای و عکس گل دختر رو بزاری خووووبه
نگار جان قبول باشه نماز و روزه هاتون و خیلی زیاد التماس دعا بهداد هنوز هم هرشب یاد یحیی جونی میکنه آخه ما هر شب برای خواب پروژه خوابوندن همه ی نینی های آشنا رو داریم . باید بگیم که شب شده و خورشید خانم رفته پشت کوها و ماه و ستاره ها اومدن و همه نینی ها رفتن خوابیدن و بعد بچم شروع میکنه و تک تک اسم میبره و برای همین اسم گل پسرت و یادش هر شب با ماست زنده باشه و سلامت ببووووسش خواهرجان . باز هم بیا خونه ما من خوشحال میشم . حتما به امید خدا بعد از ماه رمضون با رویا جون هماهنگ میکنم همدیگررو ببینیم راستی شما تاتر قندک یا نمیدونم قندی رو تو پارک لاله رفتین؟ اگه پاسخت مثبته نظرت رو لطفا بگو و اگرم نه که هماهنگ کنیم با هم بریم به امید خدا
پانی جون چه کار خوبی کردی که اومدی و پست کذاشتی کلی از دیدن نوشته هات خوشحال شدم... لیلی جان ما همچنان مشتاق خوندن تعریفاتون هستیم راستی هایا بهونه گیری نمیکنه؟سراغ پدربزرگ و مادر بزرگ و....نمیگیره
خوب یکم از بچم بتعریفم: -تا چند ماه پیش وقتی بغلش میکردم یا نازش میکردم میگفت مامان من نی نی نیستم بزرگ شدم واحساس بزرگی و مردونگی عجیبی داشت اما جدیدا خیلی احسساساتی شده بچم در طول روز چند بار میاد بغلم و خودشو لوس میکنه و میگه مامان میخام پیشت باشم..دلم برات تنگ شده و.... -چند روزیه که خیلی حساس شده به کلمه وقتی بزرگ شدی البته اول نمیدونستم که گفتم .چنان گریه ای کرد که نه مامان من نمیخام بزرگ بشم میخام فقط 3 سالم باشه و.. بعد هم میگفت اگه بزرگ شدم میخام به خدا بگم منو دوباره کوچیک کنه نمیدونم چه فکری میکنه که از تصور بزرگ شدن بیزاره - تو این روزای جام جهانی بچم کلی ورزش دوست و فوتبال دوست شده..تا فوتبال یا والیبال شروع میشد باباشو صدا میکرد و میگفت بابا بدو بیا فوتبال(یا والیبال)شروع شد بعد هم یه تیم انتخاب میکرد (از رو رنگ لباس تیم)و چنان باحال و با اشتیاق کنار باباش تماشا میکرد که دیگه جرات نمیکردم کاناال رو عوض کنیم.. - خیلی بچم باباییه و کلی با باباش حال میکنه امروز همسری میگه بریم بیرون یه دفعه این فسقلی میپره وسط که بابا خودمون بریم مامان رو نبریم!!!! اول هر روز صبح با گریه زنگ میرنه به باباش که چرا رفتی سرکار من میام این رئیستو می ....زنممممم!!!!(میزنمشو خیلی محکم و خنده دار میگه) -امروز تو فروشگاه دست گذاشته رو کالبلاس و به من و باباش میگه مامان(بابا)اقای دکتر بهم گفته از اینا بخورم تا خوب شم.... (از حالا فیلم بازی کردن یاد گرفته برامون!!!) -کافیه یه سوال بپرسه و متوجه نشم چنان با اعتراض میگه مامان مگه صدامو نمیشنوی ؟؟چرا جوابمو نمیدی؟ -امروز رفته جورابای منو پوشیده و راه افتاده تو خونه و میگه مامان اینا جوراب تو نیستا !!!اینها جورابای سرعتن!!!میگم یعنی چی؟؟ میگه آخه از بس با اینها سرعت گرفتم جوراب سرعتن دیگه(رو سرامیکا که باشون راه میره ) خنده دار اینکه جورابا رو تا به تا هر کدوم از یه رنگ هم میپوشه و خیلی کلا خنده دار میشه -شب وقت خواب بهم میگه: مامان مژه های بالایی ..خب!!!!(معمولا وسط حرفاش هی این خب رو میگه که منم بگم خب و تایید کنم و اونم باور کنه حواسم به حرفاش هست) مژه های بالاییی میاد رو مژ ه های پایینی بعد چشمامون بسته میشه... بعد من موندم تو کف این تعریفش !!! -کلمات من در اوردی عجیب غریبم زیاد میگه:خیمه جوون....پی تی مه ... و با کلمات من در اوردیش با وزن خاصی شعرسرایی هم میکنه
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792