تازه فوت شد برااثر سرطان دست
ازاول تعریف میکنم سال ۸۳ پدرومادرم باهم ازدواج کردن و به مدت ۶ سال با پدربزرگ و مادر بزرگ و عموهام زندگی میکردن ، پدربزرگم یه آدمیه که خیلی خوش میگذروند از سفرای دبی گرفته وهمراه مادر بزرگم......
تو اون برهه ای که پدر و مادرم با ایشون زندگی میکردن پدرم خیلیییی شغلش پر درآمد بود( حالا نمیگم چیه چون شناسایی میشم ) برعکس الان که اصلا درآمد نداره
پدر بزرگم به مدت ۶سال ، تماااام درآمد پدرم رو میبرد برای خودش و خرج خوش گذرونیش میکرد همشو ها
غذاو ....خونوادم از خونشون میخوردن
حالا شاید بگید پدرومادرت چرا این درآمدشونو تقدیم میکردن بهش
چون پدرومادرم آدمای بسیار ساده ای هستن مادرم میگه خیلی به پدرت میگفتم ولی دعوام میکرد میگفت پدرمه بهم قول داد برام پولامو جمع کنه خونه بخریم مادرم بهش میگفت خودمون جمعش میکنیم خونه میخریم اما پدرم پاشو تویه کفش کرده بود و بامادرم لج میکرد و اعتماد کورکورانه ای به پدرش داشت
.
.