2777
2789
عنوان

مسابقه ویژه "روز مادر" در نی نی سایت

| مشاهده متن کامل بحث + 26574 بازدید | 356 پست

جالب نیست ولی خوب 

برا اولی نمیدونم چرا مطمئن بودم که زود باردار میشم ۱۷ سالم بیشتر نبود با عقب انداختن پریود رفتم ازمایش بعد شوهرم رفت جواب رو گرفت خوب قطعا خوشحال بودم 


برا دومی ۲۱سالم بود باز مطمئن بودم با عقب انداختن رفتم ازمایش و جواب رو برادر شوهرم رفت گرفت  ومثبت که اون شب مادر شوهر هم خونمون بود 




و اما سومی که طولانیه و باورش برام سخت تا ماه اخر فقط گریه کارم بود 

وقتی دختر دومم دنیا اومد دیگه پریود نشدم که دکتر گفت وقتی بچه دوسالش شد یا از شیر گرفتیش بیا امپول بزن تا بشی ولی در این زمان باید حواست باشه منم قرص ال دی مصرف میکردم ۳ماه زودتر دخترم رو از شیر گرفتم ولی به خاطر اینکه چند تا مراسم عروسی داشتیم گفتم صبر کنم بعد عروسی ها برم خلاصه میگم 

رفتم دکتر گفت باید برای اول ازمایش از من اصرار که نیست از اون اصرار که باید بری کوتاه اومدم رفتم بماند که بعد از گرفتن جواب حالم چنان خراب شد که تا خونه بدو و با گریه اومدم حتی تو راه هم یه ماشین به پهلوم زد ولی بیچاره خیلی ترسیده بود 

فردا رفتم براسقط خودم مصمم بودم اصلا بچه نمیخواستم تو توانم نبود دکتر گفت باید بری سونوگرافی تا  سن جنین مشخص بشه باز گریه و التماس که مطمئنم تازه اولشه 

رفتم سونوگرافی مانیتور رو نشنوم داد گفت خانم این بچت این قلب این ستون فقرات اینم دستاش و پاهاش و صورتش گفتم مگه چند وقته گفت چهار ماهت تمومه 

اومدم خونه خیلی اعصابم داغون بود بماند که چقدر زخم زبون شنیدم ولی الان ۹ سالشه  خیلی دوسش دارم وقتی صدام میکنه ازش خجالت می‌کشم که چطور مصمم و محکم وایساده بودم تا نابودش کنم 


دیگه چهارمی که معرف حضور همه هست 

اونم خداخواسته بود ولی اینباربرا نگه داشتنش تلاش کردم







😍خدا روزی رسان شکست ناپذیر من است و هم اکنون مبالغ هنگفت پول در پناه لطف الهی و به شیوه هایی عالی به من میرسد😍😍😍😍😍😍😍  گاهی هیچکسی رو نداشته باشی بهتره !!!  باور کن بعضیا تنهاترت میکنن 🌹🌹🌹    

سلااااام به همه

خاطره اولین روز بارداری  تقدیم ب همه دوست جونیااا


روز۱۵بهمن سال۱۳۹۴رفته بودیم باهمسرجان فروشگاه خرید وسایل موردنیاز خونه رو انجام بدیم اولین خرید زیاد دونفرمون بود چون تازه ۷ماه از عروسیمون گذشته بود رفتیم خریدامونو انجام دادیم وقتی برگشتیم خونه همسرجان بیهوش شد از خستگی منم داشتم وسایلو جا بجامیکردم ک یهو چشمم افتاد ب تقویم وقتی حساب کردم دیدم ۲۵ ۲۶ روز پریم عقب افتاده چون قبلا سابقه کیست تخمدان داشتم گفتم احتمالا دوباره اونه...کارامو انجام دادم وقتی همسرجان بیدارشد بهش گفتم بریم دکتر تامشکلی پیش نیاد و..‌‌‌‌..

اخرشب رفتیم از داروخانه قرص معده واسه همسری بخریم اونجا ی خانمی داشت بی بی چک میخرید منم وسوسه شدم خریدم ولی احتمال ی درصد نمیدادم دکتر داروخانه بهم گفت صب ولین ادرار بیشترین احتمالو میزنه فرداصب همسری خواااااب من رفتم دستشویی تست زدم وااااااااااااای چی میدیدم از ی طرف خوشحال بودم😆از ی طرفم خیلی زود بود ۷ماه بعد ازدواج وبارداری😣

خلاصه رفتم همسری بیدارکردم بهش نشون دادم میگفت خب خداروشکر کلی جیغ جیغ کردم ک تومیدونستی بمن نگفتی اون بیچاره هم این مدلی😮مونده بود چیو میدونستم منم گفتم خودتو نزن ب اون راه گفت خب بچه میخوای اشکال نداره اقدام میکنیم گفتم چی میگی باردارم اقدام چی کنیم باورش نمیشد بعدازظهررفتیم از دادم نیم ساعت بعدش جوابش گرفتیم خانوم ازمایشگاه تبریک گفت همسری همونجا بغلم کرد وتشکر وتبریک ولی من هنوز دودل بودم تا فرداش ک رفتیم سونو لوبیا کوچولومو داخل شکمم دیدم از ذوق داشتم میمردم دیگه هیچی واسم بجز سلامتی فسقلیم مهم نبود...برای همتون این روزا رو ارزومندم....الان در روز۱۱اسفند۱۳۹۶عشق مامان یکسال وپنج ماه وده روزشه😍😍😍شده تنهادلیل زندگی منو همسرینفسمون ب نفسش بستس..باهربار خندیدنش جون تازه میگیریم...

از ته دلم از خدای بزرگ بابت هدیه ی قشنگش ممنونم😢😢

سلامتی همه کوچولوهامونو درسال جدید از پروردگار متعال ارزومندم🌹🌹🌹🌹

اون منم برات دنیارو عوض کردم و جونمم فدات💓عاشقونه کردم اون صدای خنده هات😂منو دیوونه کرده دیگه بگه جونم برات،بزار بگم برات👩‍💻 چ کاری تو دادی دستم حالت نگات🙂وقتی چشم تو چشممی و مثل این صدات🙃اگه باشه بجز تو دیگه ب چشم نمیاد،اگه باشه بجز تو دیگه ب چشمم نمیاااد😎باهمیم ب همین خوشه قلبامون💕دیگه چی بهتر ازاین واسه دوتامون💑باهمیم ب همین خوشه قلبامون💕واسمون میمونه این شب و روزامون💫تو اخر احساسی و اما منو بیشتر از اینی ک هستم حیرون نکن🤪اگه حس میکنی قلب توام بامنه حرفای دلتو دیگه پنهون نکن🤫تو اروم و من اخر بی طاقتم هرجوری ک باشی پیش تو راحتم🤠هرچی ک بخوای از دل من دورشی🚶‍♂️ب عاشق تو بودن دادی خوب عادتم😍باهمیم ب همین خوشه قلبامون💕 دیگه چی بهتر از این واسه دوتاامون💏عاشقتم مردمن😘

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


بعد از دوسال ناباروری و درمان بی نتیجه به یکباره و در کمال ناباوری بی بی چکم مثبت شد سریع رفتم یک شیشه شیر و یک دست لباس نوزاد خریدم و بی بی چک رو گذاشتم روش و یک کارت پستال نوشتم بابایی من اومدم و گذاشتم اونجا

شوهرم وقتی دید باورش نمیشد و منم پشت سرش از خوشحالی اشک میریختم

برگشت منو دید دوتایی همدیگه رو بغل کردیم و کلی اشک شوق ریختیم 

یادش بخیر 

آنچه دلم خواست نه آن میشود،آنچه خدا خواست همان میشود

من مادر نیستم و متاهلم نیستم یک دخترم که وقتی خبر بچه دار شدن کسی میشنوم یا میبینم غصه میخورم غصه میخورم برای خواهرم که سالهاست در انتظار مادر شدنه در انتظار تجربه یک حس ناب. غصه میخورم وقتی اشکهاش رو میبینم. 

مادر شدنتونو قدر بدونین و شاکر خدا باشید

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام 4ماه بود داشتم اقدام میکردم که نتیجه نمیداد و متاسفانه هی مامانم بهم استرس میداد که چرا نشدی😯 یکی نبود بهش بگه بابا زود پز که نیستم منم ادمم😆😆خلاصه ماه پنجم روز قبل پریودم یکم لک دیدم میخواستم برم حموم از تو کمد که میخواستم ژیلت بردارم یه بی بی دیدم گفتم بذا امتحان کنم دیگه برداشتم رفتم دسشویی بی بی رو زدم دیدم یه خطه 😳 خودمو شستم میخواستم پاشم و بندازمش سطل اشغال که یهو ددیم دوتا خط شده...😊از شوهم شلوارمو نکشیدم بالا همونجوری شلوارم رو زانوم رفتم پذیرایی بدو بدو پیش شوهرم بیچاره داشت شاخ در میاورد😆😆😆😅فک کرده بود خل شدم...بهش نشون دادم شوهرم نماز شکر خوند و من زنگیدم به خانوادمون خبر دادم.....خدا رو قسم میدم به شکوه و عزمتش که این لحظه رو قسمت همه منتظرا بکنه

بعد از دوسال ناباروری و درمان بی نتیجه به یکباره و در کمال ناباوری بی بی چکم مثبت شد سریع رفتم یک شی ...

عزیزم چجوری توامضات گذاشتی لایکت کنن

اون منم برات دنیارو عوض کردم و جونمم فدات💓عاشقونه کردم اون صدای خنده هات😂منو دیوونه کرده دیگه بگه جونم برات،بزار بگم برات👩‍💻 چ کاری تو دادی دستم حالت نگات🙂وقتی چشم تو چشممی و مثل این صدات🙃اگه باشه بجز تو دیگه ب چشم نمیاد،اگه باشه بجز تو دیگه ب چشمم نمیاااد😎باهمیم ب همین خوشه قلبامون💕دیگه چی بهتر ازاین واسه دوتامون💑باهمیم ب همین خوشه قلبامون💕واسمون میمونه این شب و روزامون💫تو اخر احساسی و اما منو بیشتر از اینی ک هستم حیرون نکن🤪اگه حس میکنی قلب توام بامنه حرفای دلتو دیگه پنهون نکن🤫تو اروم و من اخر بی طاقتم هرجوری ک باشی پیش تو راحتم🤠هرچی ک بخوای از دل من دورشی🚶‍♂️ب عاشق تو بودن دادی خوب عادتم😍باهمیم ب همین خوشه قلبامون💕 دیگه چی بهتر از این واسه دوتاامون💏عاشقتم مردمن😘

2ماهه بودی که فهمیدم باردارم و اسمتو گذاشتم بهترین هدیه ناخواستنیِ من

 لحظه لحظه ی بودنت توی وجودم این شعر رو زمزمه میکردم گر نگهدار من انست که باید باشد شیشه را دربغل سنگ نگه میدارد....


خیال بافیَت بد نیست...خیال کن که خواهی رفت،،،همین که رفتیو مُردَم ،،،تلاش کن که برگردی و در کمالِ خونسردی مرا به خاک بسپاری
جالب نیست ولی خوب  برا اولی نمیدونم چرا مطمئن بودم که زود باردار میشم ۱۷ سالم بیشتر نبود با عق ...

واقعا خدارو شکر ک راحت باردار شدی و واقعا خدا خواسته بودن بچه ها با قدمشون روزی شون را میارن

همون خدایی ک خواسته باشن روزی شون را میرسونه😍😍😍

خوشبختی یعنی من و عشقم و ثمره های عشقمون محمدطاها  و مهراد 👨‍👩‍👦‍👦

من چهار سال بود برا بچه دوم اقدام کرده بودم ونمیشد شب روزمون تو دکترها بود شوهرم مشکل داشت خودمم ضعیف بودم ولی شوهرم مشکلش خیلی جدی تر بود دیگه دکترها آب پاکی رو ریختن رو دستمون که شوهرت به هیچ عنوان بچه دار نمیشه چون فقط ۱ میلیون اسپرم سالم داره با صرار خودم دکتر ایو ای کرد که منفی شد دکترم گفت ایوای منفی شد میری ای وی اف از قضا ایو ای منفی شدمنم بیخیالش شدم دیگه ناامیدتر از قبل شدم چون شوهرم گفت دیگه ادامه نمیدم دیگه حق نداری اسم بچه جلوم بیاری منم بیخیالش شدم کاملا بیخیال تا ماه بعد ایو ای موعد پریم بود که عقب افتاد سه روز شد چهار روز پنج روز ششروز تا هشت روز عقب انداختم میخواستم بیبی بزارم اما گفتم دکتر گفت محاله لای قران رو باز کردم گفتم خدایا تو بگو چکار کنم برم ازمایش نرم چرا پری نمیشم  قران رو باز کردم اومد  ما به تو فرزندی عطا کردیم همانند زکریا وای خدا دستام میلرزید اشک میریختم چقدر واضح اومد دوباره قران رو بستم و باز کردم اومد به کار خدا شک میکنی برای خدا هر غیر ممکنی ممکن هست نمیدونین اشک ریزان رفتم ازمتیشگاه گفتم ازمایش بارداری میخام ولی همینجا وای میستم جوابشو بدی گفت نمیشه گفتم طور خدا چهار ساله منتظرم همونجا وایستادم سریغ جوابمو داد دستم مثبت بود از شوقم دکتر ازمایشگاه رو بغل کردم وزار زار گریه کردم برگه ازمایش دستم فقط تا خونه اشک می ریختم اول به مادرم گفتم از بس گریه کردم پشت تلفن مادرمم گریه ش گرفت تو خونه سجده شکر کردم شوهرمم از سر کار اومد صورتم رو دید گفت مگه نگفتم بیخیال بچه شو مگه نگفتم برا بچه اشک نریز بهش گفتم نه به خاطر نداشتن بچه نیست به خاطر اینه که خدا بهم بچه داد بله خدا ی دخمل ناز بهمون داد که شب تولد امام رضا بدنیا اومد خادم های امام رضا اومدن بیمارستان در گوش بچه های که بدنیا میان اذان بگن در گوش دختر منم گفتن خادمی که در گوش دختر من اذان گفت گفت خانم بچه شما صورتش ی نور خاصی داره گفتم اقا دختر معجزه بوده معجزه اینو من از امام رضا خواستم که شب تولدش بهم هدیه داد  خدایا شکرت😢

کاش خوشبختی هم مثل مرگ حق بود

خیلی عجله داشتم واس مامان شدن با اینکه فقط ۱۷سالم بود عاشق بچه بودم بعد از ۱۰ماه ک ازدواجم میگذشت  انگار حس مادری داشتم با اینکه سرما خورده بودم دلم نمی اومد قرص بخورم نزدیک پریودم بود دلم نمی اومد روی شکمم بخابم یجوری بودم بعد از گذشت ۳روز از پریودم رفتم با همسرم بی بی چک گرفتم و مثبت بود اینقدههههه خوشحال بودم ب خاهرم زنگ زدم و گفتم 😍😍😍الان عشق مامان ۱۶ماهشه و داره با نیش باز نگا میکنه 😚😚😚😚

پسرم عشقم زندگیم نمیدونی چقد از بودنت درکنارم خوشحالم همیشه باش   تیکرتولد ۲سالگی پسرمه  
چه دارویی بود؟


چند نمونه بودن. یکیش را آسیاب کردم. با مقدار زیادی زعفران و مغز گردو و بادام و پسته و نبات و کنجد.حدود یک شیشه شد. روزی دو قاقش ناشتا و شب خودم و همسرم میخوردیم. یکیش هم توی آب میگذاشتم جوش بیاد بعد دامن میپوشیدم و روزی بیست دقیقه با بخارش خودمو بخار میدادم. هی میگذاشتمش روی گاز تا جوش بیاد  وبخار کنه. دختر عمم هم بعد چند سال نازایی با همینا  حامله شد. بعد هم رفتم شیرینی دادم به خانمه یه کم پول. نرگس جان ویرایش کردم دیگه پست نگذارم. گیاهی بودن همش. تهشون رو دادم به یه خانمی. گفت از خوزستان  میرم میچینم. یک سریشونم خودش از کوه میچید. نمیدونم چی بودن در اصل. همه چی مخلوط میکرد. خیلی پیر بود. خدا کنه صد سال دیگه عمر کنه. 

"برای اینکه مردم در خط نگه‌داشته شوند، آن‌ها باید گرسنه، نیازمند، بی‌سواد، و خرافی نگه‌داشته شوند. اگر فرزند بقال باسواد شود، او نه‌تنها به سخنرانی من انتقاد خواهد کرد، بلکه واژه‌های بدیعی را نیز بکار می‌برد که نه شما و نه من نمی‌توانیم آن را بفهمیم … چه اتفاقی می‌افتد اگر کودک علوفه‌فروش باهوش و توانا باشد و کودک من، ...،تنبل و احمق باشد؟"
سلام. بیستم اسفند ماه بود.  حدود سه سال بود انتظار میکشیدم. دهم اسفند پیش یک خانم پیر که داروی ...

خداروشکر ک بچه دار شدین

داروها چیا بودن؟

خوشبختی یعنی من و عشقم و ثمره های عشقمون محمدطاها  و مهراد 👨‍👩‍👦‍👦
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

نماز صبح

bozqurdturk2000 | 26 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز