مادرا عاجزانه میخوام برا ماها دعاکنید
چندروزی بود ک از موقع عادتم گذشته بود تا اینکه تست دادم و دیدم 2تا خط خوشرنگ ظاهر شدن 😍😍خدای من چقدرررررر اون لحظه شیرین بود بالا پایین پریدم و دوییدم داخل خونه شوهرمو صدا زدم جیغغغغغ زدم علیییییییی من حاملم 😂😂😂هوراااااا😂😂اونم هاج و واج نگام کرد گفت چته دیوونه شدی😱😰
گفتم نهههه تستو ببین 2تا خط افتاده😂😂
اونم اومد محکم بغلم کرد زد زیر گریه میگفت خدایا شکرت بلاخره ب آرزوم رسیدم..بلندم کرد چند دور چرخوند و گذاشت روی زمین و چندین و چندبار شکممو بوسید . میگفت مرسی سما مرسیییی
😂😍😍بعدش گفت آماده شو بریم به خانوادمون بگیم اول خانوادم بعدم خانوادش 😊😊😆خیلی خوب بود
وقتی ک مادر میشوم....
کااااات🎞🎬🎬🎬
اندکی تامل🙄🙄
این بود انشای من(ببخشید دیگه زیادی فسفر سوزوندم😂😂😂)
دخترم نفسم توهنوز کوچولویی پس دعا کن برا آبجی کوچولوت که تو شکم مامانی هستش که ایشالله مشکلی نداشته باشه وجواب ژنتیکش خوب باشه،اگر زبونم لال بد باشه جوابش من تکوناش رو حس کردم دیگه نمیتونم از این ببرمش پس باید به دنیا لیارمش حتی اگر مشکل داشته باشه،من قبل اینکه بابای تو بابا بشه مادر شدم قبل اینکه بابا شماروحس کنه من حس کردم شمارو ، من مادرانه هام رو برای آبجی کوچکترت هم گذاشتم حتی اگر مشکل داشته باشه،دخترم دعاکن که ایشالله مشکل نداشته باشه
چندین سال بود که منتطر نی نی بودیم .هر دوتامونم بچه بزرگتر خانواده ها بودیم همه بچه داشتن بج ماها.دلم شدیدا نی نی میخواست اینقدر هم بی بی چک هام منفی شده بود برام یه چیز عادی شده بود.
چون هر دوتامونم مشکل داشتیم
مهر ماه ۹۵بود پریودیم عقب افتاده بود
با خودم میگفتم بازم عقب انداختم.خودمو به بیخیالی زدم
یه ماه رد شد و بازم از پریودی خبری نبود.به همسری گفتم باید بریم دکتر ببینم بازم چی شده
۲۴ ابان بود .خونه مامانم بودم .رفتم دستشویی بی بی زدم و با بیخیالی تمام منتظر یه خط شدنش بودم.که یهو در عین ناباوری خط دوم پررررررررنگ شد.باورم نمیشد داشتم شاخ در میاوردم.مگه میشه .با دستای لرزون و چشای گریون اومدم بیرون. مامانمم با دیدن حالم گریه کرد.دیگه اصلا نتونستم جلوی خودمو بگیرم تا منتطر همسرم بشم بیاد خونه .زنگ زدم گقتم بابایی خوبی .هنگ کرد بودو فقط صدای گریه اش از پشت گوشی می اومد.
آز دادیم اوکی شد
فرداش رفتیم سونوگرافی گفتن قلبش تشکیل نشده گفتن به هفته بعد بازم بیا..سه بار رفتیم سونو گرافی ولی بازم قلب نداشت.رفتم دکتر زنان .خیلی حس بدی بود چون قرار براین بود که دیگه تعیین بشه شاید حاملگی پوچه .تو مطب زن و شوهری نشستم انگار دنیا روسرمون خراب شده بود .ساک حاملگی همش خالی بود و قلبی نداشت😢😢😢😢.نوبتم شد و رفتم تو دکترم خودش سونو کرد .در اون حال گفتم بازم باید برم بیرون سونو بشه گفت نه دیگه نیازی نیست قلبش میزنه😭😭😭😭
خدایا در همون حین هم فشارم میرفت بالا هم پایین یه حسی خاص بود
تو اتاق معاینه گریم گرفت دکترم میخندید به حالم
با یه لبخند بزرگ اومدم بیرون .چشای همسرم با لبخند من درشت شد .اره من مامان شدم وایشونم بابای یه پسر گل
مادر یه پسر شیرین ناز .خوش خنده رو و بزرگترین و زیباترین نعمت دنیا .وشادی بخش خونمون.
امسال اولین بار توی عمرمه که روز مادر برام مفهوم واقعیشو داره😁😄
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
39 ثانیه پیش
41 ثانیه پیش
41 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز