سارا جون منم به حرفت ایمان دارم....
و با تمام وجودم تجربش کردم....
سر دخترم همه چیو متوقف کردم که به دخترم برسم کلی منو تو خماری گذاشت تا تشریفشو آورد.....
اما برعکس دقیقا پسرم پرید وسط برنامه هایی که داشتیم.....
من کلی برنامه داشتم و داشتم براشون تلاش میکردم.....
دقیقا وقتی که دیگه به هدفم داشتم نزدیکتر میشدم این جیگر طلا گفت مامان به کجا چنین شتابان؟؟
ترمز بگیر منم سوار شمممممممم.....
واقعا بیخیالی معجزه میکنه.....