ببین من یک آدم به شدت مضطرب و استرسی بودم... همه عمرم... بابت چیزهای کوچیک و مسخره چنان دلشوره ای داشتم همیشه که فک کنم این مشکل تخمدان نتیجه همون دلشوره هاست. انگار ژن استرس رو دارم ازم جدا نمیشه
اما اون دو هفته قبل آزمایش فقط معجزه بود که من یک بیخیال مطلق بودم. چنان شاد و سرخوش بودم که شک کردم نکنه تو اتاق عمل بهم مخدر تزریق کردن😄
من خیلی کارا کردم که فک کنم بقیه هم انجام دادن ولی شک ندارم فقط بیخیالی و توکل بود که نتیجه داد. تنها روزی که دلشوره داشتم روزی بود صبح آزمایش دادم و عصر قرار بود جواب بدن.... هر چی این دو هفته امیدوارم این چند ساعت خودمو باخته بودم. ولی بازم سعی کردم غصه تبدیل به استرس نشه. غصه یه جور دلشکستگیه اما استرس مثل سم میمونه که هر لحظه تو خون تزریق میشه
من ۳۱ سالمه... اولین بار بود انتقال میدادم.... سه تا بلاست برام انتقال دادن
باید باورکنی که قراره یک انسان خلق بشه.... و خالق اگه اراده اش باشه اینکارو میکنه.... پس من و تو با خوردن این چیز و اون چیز چنین قدرتی نداریم