چقدر جمله ات به دلم نشست فاطمه جون. راستش من با اینکه همش میگم توکل به خود خدا ولی امروز که از دانشگاه خداحافظی کردم یهو دلم گرفت که آخه چرا کارم رو گرفتی ازم. اما با این جمله ات که بندازم دامن خودش دلم آروم شد. من هم توی دلم الان گفتم خدایا من کاری ندارم دیگه، روزی رسون هم فقط خودتی، اول فندق خانم رو سلامت بهم برسون و بعدش کارم رو.
اصلا فکرش نکن.اصلا وای خدایا من رفته بودم ان تی خدارو صدهزار بار شکر هر خانمی می اومد بیرون با لب خندون چهره شون هنوز جلوی چشمم.حالا هر کدوم قبل از اینکه برن داخل مثل خودم رنگ شون مثل گچ دیوار بود.
تو هم خیالت راحت به اذن خدا سالم وسلامت بیا بهمون بگو گل دختر داریم یا کاکل زری
دوستان یه چیزی میخوام بگم فقط لطفا به من نخندید. ولی اگه تجربه ایی دارید و چیزی به ذهنتون میرسه به من بگید.
راستش یه چند روزیه همش روی شکم و زیر شکمم (کلا ناحیه شکم) میخاره. خارشش مثل این می مونه که چند تا مورچه ریز روی پوست شکمم دارند راه میرند. نمیدونم تجربه دارید وقت مورچه روی پوستتون راه میره، یه جور خارش عجیب دارید، واسه من اینطوریه. به نظرتون این از چی میتونه باشه؟
سلام عزیزم خوبی؟
به نظرم بخاطر پانکچرهات بذار حداقل یک دوره پریودت بگذره بعد انتقال بده، یعنی توی بهمن ماه انتقال بده.
الان برو بررسی های لازم رو انجام بده ، شروع کن ویتامین ها و مواد مغذی رو بخور ، بهمن ماه ان شاالله به سلامتی انتقال بده.
از همه عزیزان که دعا کردند و با حرف هاشون همدردی کردند و حس خوب و آرامش به من منتقل کردند بسیار بسیار سپاسگذارم.
ان شاءالله حس خوب و اثر دعاهای خیرتون برای زندگیتون چندبرابر بشه. آمین یا رب العالمین.
ببخشید برای این که چند صفحه نشه تک تک جواب نمیدم .
چله حدیث کسا از فردا شروع میکنم ، ۱۴۰۰۰ذکر جوادالئمه ع ادرکنی از امروز برداشتم. سوره واقعه هم شبها میخونم
صلوات هم همچنین
ممنون بابت توضیح و صحبت هاتون .
حقیقتا من همان روزی که همسرم گفت دیگه از فردا سر کار نمیره، نمیدونستم چکار کنم. رفتم نفسیر قرآن برداشتم، از خدا خواستم الان بهم یک چیزی بگه، اومد خالقیت و ربوبیت دو رکن و ویژگی اصلی خداست که ربوبیت یعنی روزی دهنده. دلم آروم شد.
اما باز فرداش ذهنم درگیر شد، واقعا ایمانم ضعیفه.
در مورد خانواده ها، مامانم خودش مریض هست و خیلی جوش میزنه.
همین الان میدونه ۳ تا قسط داریم با اجاره همش دعا میکنه قسطها رو بتونیم بدیم و اصلا وعده ناهار و شام نمیاد خونمون.
نهایت اومدنشون برای یک چای ۲ بار در سال هست.
به خانواده شوهرم، خود شوهرم نمیخواد بگه.
و مادرشوهر منو که نمیشناسید غیبت بشه، یکروز در دوران عقد جلوی خودم گفت مشکلاتتون زیاد ان شاءالله.
در مورد پانکچر، اره واقعا یادم رفته بود، ماهم پول کم داشتیم، معجزه وار درست شد. شوهرم به پدرش قبلش زنگ زده بود که من برای درمانم پول میخوام اما خبری نشد.
از همه بسیار بسیار ممنونم 💞💞💞💞💞💞💞
❤❤❤❤❤❤❤
سلام عزیزم
خدا بزرگ و روزی رسونه
مطمئن باش با اومدن بچه به زودی خیر کثیری وارد زندگی تون میشه
اینم یه مرحله از زندگیه که میگذره سعی کن هر جوری هست با آرامش ازش رد بشی
ان شاء الله همسرتونم یه کار خوب پیدا میکنن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز