2777
2789
عنوان

بارداری با میکرواینجکشن (icsi) سال 94

| مشاهده متن کامل بحث + 7046387 بازدید | 684511 پست
واقعا ؟؟؟😔 من مورفو شوهرم ۲ بود ،طبیعی باردار شدم،نگران نی نیم هستم خیلی،دکترا هم تو دل آدمی خالی ...

عزیزم دوست من با تحرک و مورفو صفر بعد از دوبار انتقال منفی وقتی منتظر پری بود برای بار۳ انتقال بده خدا براش معجزه کرد و طبیعی باردار شد.باورت میشه حتی یه لک هم ندیدبارداری راحت و بی دردسر. خدایی که برات معجزه کرده خودش پشت وپناه نی نی ت هست همه چی رو بسپر به خودش .😍

دور از جونتون عزیزم خدا نکنه درسته رفتارهاش اصلا خوب نبوده...  فقط دارم دعا میکنم زودتر بیاد ...

سلام زینب مهربونم ،واقعا از لطف بیکران و محبت و توجهت هرچی بگم کم گقتم ، همچنین سایر دوستان عزیزم ❤️🥰❤️🥰❤️🥰شوهرم که نیومد دنبالم 🙁🙁من رفتم بیمارستان دوشنبه واسه کورتاژ دوشنبه که ایشون نیومدن و بیمارستان هم قبول نکرد و بگذریم چه فشار روانی روم بود خلاصه اومدم بیرون و با توپ پر ز زدم به مادرشوهرم و گفتم پسرتون کجاست من ۳ ساعته تو بیمارستان اسیرم لطفا شما برین دم خونه و بیدارش کنین بیاد رضایت نامه بده من اینجا مردم  بهم گفت وا چرا خب بچم خوابه 😖😖😖گفتم من اینجا اسیر شدم بچمو از دست دادم خونریزی دارم دکتر منتظرمه از ساعت ۷ دارم بهش ز میزنم بیمارستان هم چندبار تماس گرفته موبایلش سایلنته و ج نمیده یعنی چی حرف شما 😳😳😳گفت وا چیه حالا دوباره حامله میشی بچتم از دست دادی چون سن و سالت بالاس و تو از اول هم خونریزی داشتی در هر صورت میفتاد 😡😡😡😡میخواستم اگر دم دستم بود دونه دونه موهاشو بکنم ، من از پنجشنبه قبل که با اون وضع از خونه رفته بودم نتونسته بودم تنها بمونم انقدر بغض تو گلوم بود و انقدر شبا یواشکی گریه میکردم دلم میخواست بکشمش که به جای دلداری داشت ازارم میداد انگار نه انگار این بچه نوه اونا بود بیشرفایی که نوه نداشتن و فکر میکردم با باردار شدن من کلی خوشحال بشن 😞😞😞ولی کو زهی خیال باطل☹️☹️خلاصه یه لحظه به خودم اومدم دیدم فقط دارم داد میزنم و اونم داره پای تلفن میخنده از عصبانیت من لذت میبرد و خوشحال بود اصلا باورم نمیشد اصلا،بهم گفت الان یکیو میفرستم در خونه بیدارش کنه ولی حس کردم دروغ گفت😟😟😟خلاصه همون موقع فهمیدم زنک از جدایی منو پسرش خیلی هم خوشحاله و حتی پای تلفن گفت تو نمیتونی باردار بشی باید یه کمسن تر از تو باشه 🤐🤐🤐برگشتم خونه خودم در زدم دیدم شوهرم خوابه و بیدار شد درو باز کردو خیلی خوشحال شد که برگشتم گفتم اومدم وسایلمو ببرم و عقدنامم میخوام بهش گفتم تو این خونه چیزی برای تو هست گفت نه هیچی ،گفتم پس میام وسایلمو میبرم خیلی راحت و بی تفاوت گفت حتما همه چی برای تو هست 😢😢😢بچه ها از این بیتفاوتیش دلم میخواست بمیرم ، خلاصه دوباره برگشتم تو ماشین و تو همه این مراحل درد داشتم 😕😕😕رفتم سمت خونه مادرم توراه داشتم از این بیتفاوتیش از حرفای مادرش دیوونه میشدم که یهو خیلی دردم بیشتر شد رفتم سمت بیمارستان صارم واستادم یهو دیدم شوهرم پیام داده اشغالای پشت ماشین رو انداختی دور من گذاشته بودم جندوقت قبل یادم رفته بندازم اشغال  😤😤، نوشتم تو کلا همه چیو یادت میره تو زنتو بچتو یادت رفت ، بعد ز زد گفت کجایی دیگه طاقت نیاوردم زدم زیر گریه گفتم نامرد عالم تویی من درد دارم درد نبودن بچم یه طرف درد از دست دادنش که همش بهم یاداوری میشه یه طرف ، درد نبودن تو درد حرفای مادرت درد بی کسیه من ترسای من ، اومدی تو زندگیم گفتی خانوم خونت باش من هنوز همون مرد خونم ، تو داری ناز میکنی من باید ناز بکشم که گفت کجایی گفتم صارم و .. باورتون میشه این حرفارو زدم نفسم باز شد 😛😛😛خلاصه بگذریم از شوهر بیخیال من نتونست بیاد و انقدر موند تو ترافیک که بازم من برگشتم خونه حرفامو بزنم ، تارسیدم خونه زدم زیرگریه خدا میدونه اشکام انقدر بزرگ بود لباسم خیس شده بود گفتم اگر تو اونروز بطری رو نمیزدی صورتم بچم میموند نامرد گفت به خدا از دستم در رفت و .. گفتم میومدی نمیزاشتی برم میگفتی از دستم در رفت یه ساعت من ضجه زدم گریه کردم گفتم بچم یه چیزیش شد نیومدی برات مهم نبود گفت نمیدونم انگار گوشام نمیشنید و.. گفتم از صبح تو بیمارستانم نامرد گفت هرچی منتظر شدم دیشب پیام ندادی که میری منم دیگه خوابیدم .. خلاصه سبک تر شدم ولی عذرش برام موجه نیست اصلا نیست ولی حرفای مادرش خنده های حاکی از رضایت مادرش .. اومد افتاد به پام گفت نرو من مغزم هنگ کرده بود خسته شده بودم از بارداری تو همش درد و خونریزی و رنگت دائم مثه گچ بود من تورو میدیدم میگفتم اصلا نخواستم این چه بارداری هست تو داری از دست میری و .. خلاصه بازم یاد مادرش افتادم نشستم گفتم من دیگه نمیتونم اینجا زندگی کنم اینجا بی کس و تنها شدم بچمو تو همین اتاق از دست دادم تو همین خونه ، میخوام برم نزدیک خونوادم ،بچه ها اینم بگم مادرشوهرم با خیله و مکر منو اورد تو این خونه و گفت یه سال بشین بعدش برو که شده بود دوسال و من دیگه طاقت نداشتم ، شوهرم گفت باشه میریم قول قول

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

گفت بهم زمان بده خونوادم پولمو جور کنن بدن که گفتم من نمیتونم اینجا زندگی کنم همه چیمو میفروشم یه جا خونه میگیرم میخوای بامن زندگی کنی دور خونوادتو خط بکش و بامن باش من دیگه هرگز نمیتونم احترامشونو نگه دارم یا حتی رفت و امد کنم که گفت راستش کلا حق باتو بود اونا اصلا از بودن ما کنار هم راضی نیستن و دیشب رفته بودم اونجا که با مادرم یا پدرم بیایم دنبالت که دیدم خیلی تحویلم گرفتن حتی رفتن شیرینی خریدن و کوچکترین حرفی از تو نزدن 🥺🥺🥺

بعدش گفتم امروز پای تلفن مادرت خوشحال بود من گفتم با این وضعیت جونم تو خطره و میخندید و به دروغ گفت یکیو میفرسته تورو بیدار کنه که اومدم دیدم  اصلا نفرستاده بود🤔🤔🤔که گفت باشه بریم در نهایت الان دنبال جور کردن پول هستیم جالب اینجاس که به خونوادش نگفت من اومدم خونم و گفت پول منو بدین یه هفتس زنم نیست زندگیم رو هواست پدرشوهرم که اون همه بهش محبت و خدمت کردم در جواب گفته بود حالا پاشو بیا خونه ما بمون اونجا تنها نباش 😳😳😳بچه ها در نهایت قراره خودمون پول جور کنیم اونا اصلا نمیخوان پسرشون از نزدیکشون بره و..امروز رفتیم مطب و من به دکتر گفتم دیگه نمیخوام ای وی اف کنم وقتی اشکال کوروموزومی بوده که میگین ۸۰ درصد به این دلیل هست همه جنین های من تو یه زمان تشکیل شدن و کلا ۹ تا بود که دوتاش دچار مشکل شده بود دیگه ریسک بقیه رو نمیپذیرم اگر خدا خواست خودش به موقعش بهم میده اگر هم نخواست حتما تقدیرم همین بوده ، شوهرم گفت یعنی نمیخوای دیگه بچه دار بشیم گفتم تا زمانی که تو نتونی مسئولیت منو قبول کنی من نمیتونم به خودم اجازه بدم مسئولیت یه بچه رو به تنهایی قبول کنم و واقعا حرف دلم همینه شوهرم خیلی بچه بازی درمیاره و البته منم دیگه قید مادر شدنو زدم 😢😢اصلا نتونستم تا الان شوهرمو ببخشم حالا ایشالله خونه رو جا به جا کنیم شاید سر عقل اومد این فرصتو به خودمون بدم تا خدا چی بخواد 

الان دارم میرم بیمارستان دلم نمیخواد بعدش دردی رو تجربه کنم میخوام فک کنم هنوز هست بچم ، به دکتر گفتم درد روانم که بچم نیست برام بسه دیگه نمیخوام با درد جسمم بهم یاداوری بشه توکل به خدا ،محتاج دعای همتونم 

ببخشید سرتونو درد اوردم میدونم این تاپیک جای این حرفا نیست 🙏🙏🙏عذر میخوام دوستان 

امیدوارم همه منتظرا دلشون شاد بشه و شاد بمونه 🤗🤗😍😍

واقعا ؟؟؟😔 من مورفو شوهرم ۲ بود ،طبیعی باردار شدم،نگران نی نیم هستم خیلی،دکترا هم تو دل آدمی خالی ...

ازه بابا  اصلا نگران نباش تو كه مورفو دو من كلي پايين ترم ديدم بابا مطمن باش همه چي عاليه 

گفت بهم زمان بده خونوادم پولمو جور کنن بدن که گفتم من نمیتونم اینجا زندگی کنم همه چیمو میفروشم یه جا ...

مونا جون چقدر مادر پدرش عوضي هستن نه به اون روزش كه اومده بود گوشي ازت گرفته بود نه به بقيه كاراش يني واقعا كه به نظرم بهترين تصميمو گرفتي بدجور ادبشون كن حتما ازشون دور شيد 

گفت بهم زمان بده خونوادم پولمو جور کنن بدن که گفتم من نمیتونم اینجا زندگی کنم همه چیمو میفروشم یه جا ...

بعضی وقت ها بشر از وحشی ترین حیون ها هم بدتر میشه، چقدر واست خوشحال بودیم که مادرشوهرت کنارت و هوات داره، فعلا به آرامش روحی خود فکر کن، یه کم زمان بده به خودت و اینکه دلیل نمیشه بقیه جنین هات هم مشکل داشته باشن، ان شاالله یه روز برسه انقدر خوش باشی تو زندگیت با بچه ها و شوهرت که این روزهارو کاملا فراموش کنی، ما هممون واست دعا میکنیم

دکترم گفت هر چی بیای منفی میشی فقط پولتو هدر میدی

خدایا این دکترا رو به راه راست هدایت کن.آخه وقتی اسپرم هست و مورفو هم برا میکرو خوبه دیگه چرا اهدایی؟

میدونی پیامات رو حوندم یاد خودم افتادم.من دوره قبلی میکرو کردم ولی جنینام رشد نداشتن.دکترم و جنین شناس بهم گفتن هر جا بری همین نتیجش میشه و باید بری جنین اهدایی ولی من گوش نکردم و اومدم تهران.سه ماه بعد هم تعداد بالا رفته و هم مروفو از صفر اومده بین صفر و یک .تحرک هم ۵ درصد شده.اینبار ۹ تا جنین برامون تشکیل شد.تهران بهمون گفتن اصلا حق نداشتن اونجا فقط با یبار میکروی ناموفق بهتون پیشنهاد اهدایی بدن اونم وقتی اسپرم هست.اینجا خیلی ها هستن بعد از بعد از هفت هشت بار انتقال باردار میشن.قرار نیست که همه همون اول باردار بشن.

آبان ماه بود که از همون مرکز قبلی بهمون زنگ زدن که میخواین چیکار کنین آخرش؟ شوهرم هم همه اتفاقات و چریان میکرو مون تو رویان رو گفته بودو گفته بود چرا اون همه استرس به ما وارد کردین؟ چرا گفتین هر جای دیگه هم برین باز جنین براتون تشکیل نمیشه یا مثل اونبار از بین میره؟ تازه یه مقدار هم پیازداغش رو زیاد کرده بود و گفته بود جنینامون بیشترشون با گرید آ هستن😁😁😁.درسته دروغ بود اما دلم خنک شد.دیگه خودشون بدون اینکه حرفی بزنن تلفن رو قطع کرده بودن.

آخه من نمیفهمم وقتی اسپرم هست چرا باید پیشنهاد جنین اهدایی بدن؟

یه سوال خودشون دلال رو هم بهتون معرفی کردن؟ آخه مرکز قبلی انگار خودشون با دلال در تماس بودن حتی شمارشو به ما دادن که زنگ بزنیم.منکه شک کردم بهشون که دستشون با دلال تو یه کاسه است😑😑

خدایا شکرت بخاطر هدیه قشنگت.
یعنی چی داشت؟ 😢😢😢😢

یعنی توکلیه بود برداشتن الان یکی از لنف ها درگیره

منتظر بودم صدای قلبتو بشنوم مامان جون گوشی ب دست بودم ک لحظات قشنگ ضربانتو ثبت کنم اما نشد مامانم برام از خدا صبر بخواه... دلم برات تنگ شده مامانی تو که بودی همه چی خوب بود حالم خوب بود منتظرگذاشتی مادرتو
فداااات عزیز دلم ممنونم. ایشالا که به زودی دل گل پسرت شاد میشه و صدای خنده هاتون تو خونتون میپیچه.&n ...


انشالههههههه.

و همچنین شماها عزیزم...


لطف کن دوستی منو بپذیر😉

پیگمنتر شیرازیم پبجمو ببینید  ،عاشق تتوهای مینیمال و آرایش دایم و اصلاح ابرو هستم،،،
خدایا این دکترا رو به راه راست هدایت کن.آخه وقتی اسپرم هست و مورفو هم برا میکرو خوبه دیگه چرا اهدایی ...

اره عزیزم مراکز شماره ی دلال (رابط )رو میدن

پیگمنتر شیرازیم پبجمو ببینید  ،عاشق تتوهای مینیمال و آرایش دایم و اصلاح ابرو هستم،،،
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز