با عشق با کسی ازدواج کردم که دوستش داشتم مقابل همه اون مخالفت های خانوادم وایسادم گفتم میخوامش
گفتم مهم نیس که پول نداره همین که همو دوس داریم کافیه الان که تو زندگیشم همون عشق رو هم ازش دریافت نمیکنم یه ادم خیانت کار شده دست بزن داره توهین میکنه بی احترامی میکنه یه نامرد شده که کنارش امنیت و اسایش ندارم مردی ندارم پشتم باشه تکیه گاهم باشه یه نامرد رو برومه که با تمام وجود باهام میجنگه
الان میگم من حتی اگه با اون خواستگارم که 15 سال ازم بزرگتر بود هم ازدواج میکردم خوشخبخت تر بودم حتی اگه عاشقش نبودم عشق نبود تو زندگیم پولدار بود هر کار دلم میخواست میکردم پشیمونم که به حرف خانوادم گوش نکردم