نه هنری دارم نه چیزی، نه ساز بلدم، نه خوش میگذرونم ، نه پول دارم، نه کار با کامپیوتر بلدم، نه رشته مورد علاقمو رفتم ،نه زبانم خوبه، نه استایل مورد علاقمو دارم ، نه ورزش میکنم، نه اندامم خوبه، نه قدم خوبه، نه خانوادم خوبن، استرس شدیدم از صبح تا شب دارم، نه درسم خوبه، نه سلامتی واسم مونده، کمردرد دارم گردن درد دارم زانو درد دارم، همش هم تو محدودیتم، افسردگی دارم، خیالبافی شدید دارم، دستم گاهی از استرس میلرزه و تپش قلب میگیرم.... اخلاقمو دیگه دوس ندارم، هیچ دوستیم تو مدرسه ندارم...
و این وضعیت هیچوقت درست نمیشه؛ چون والدین گرامی نمیزارن
درضمن الانم برای اینا خیلی خیلی دیره... من خیلی وقته واسه چیزی خوشحال نشدم... خیلی وقته مردم شاید بیای بگی تقصیر خودته و فلان. ولی من هیچوقت نخواستم این باشم ،بخاطر بقیه نتونستم به ارزوهام و چیزی برسم... تمام منو گرفتن و هرروزم مسخرم میکنن و حتی گردنم نمیگیرن...