من از دوران دانشگاه دوست صمیمی داشتم که الان ۸ ساله با هم دوستیم از پارسال ما رفت و آمد خانوادگیمونو با همدیگه شروع کردیم من میرفتم خونه اون با شوهرم اون با شوهرش و دوتا بچههاش میومد خونه ما
اون دوتا بچه داره که بچه بزرگش حدوداً ۱۹ ۲۰ ساله است ولی من بچه ندارم تا دقیقاً دو سه ماه پیش که یه روز شوهرش به من زنگ زد و خب من فکر کردم کار واجبی باهام داره وقتی که جواب دادم یه ذره طفره رفت و بعدش برگشت گفت من از تو خیلی خوشم میاد و فلان
از اون روز به بعد من باهاش قطع ارتباط کردم و دیگه رفت و آمد نکردم دوستم هی یکی دوبار زنگ زد و من گفتم بابت یه موضوعی ناراحتم و اینا و غیر مستقیم گفتم یه مرد متاهلی به منی که متاهلم یه پیشنهاد بیشرمانهای داده
و حالا دقیقاً ۱۰ روزه که دوست من یه شکایی کرده و به دوست مشترکمون زنگ زده و گفته من احساس میکنم که شوهر خودمه که با این زنگ زده و بهش پیشنهاد داده
ظاهرا حالش خیلی بده و فشار عصبی خیلی زیادی روشه و داره میره پیش دکتر روانپزشک و قرص میخوره
نمیدونم باید چیکار کنم درستترین کار همین قطع رابطه کردن ولی همش میترسم خدایی نکرده یه وقت بلایی سرش میاد و ناخودآگاه من مقصر همه چیز باشم