نه بیشتر میخندیدم
فک کن با استایل دانشگاه باشی و دمپایی بپوشی توی خیابون راه بری
مراسم ۷ شب تمام شد هرچی نگاه کردم کفشام نبود
حالا مامانم یکسره زنگ میزنه کجایی میگم مامان کفشامو گم کردم
میگف بهانه های دنیا تموم شده فقط مونده همین یک بهانه ک کفشام گم شده
وقتی رفتم خونه کلی خندیدن ک چرا اینطوری آمدی خونه
توی اتوبوس همه ب پاهام نگاه میکردن منم دهنم از خنده جمع نمیشد با تیپ قشنگم 🤦