بر میگردم به عقب نگاه میکنم و میبینم که چقدر قوی بوده ام تا امروز و چقدر حق دارم خسته باشم و چقدر حق دارم دلم شانه ای برای تکیه دادن بخواهد و چقدر حق دارم مدتی از همه چیز و همه کس فاصله بگیرم تا شاید کمی حالم خوب شود.
مسير
بر میگردم به عقب نگاه میکنم و متعجب میشوم که این سخت سنگلاخ ناهموار را من بوده ام که با گامهای کوچک و طاقت تمام شده ام پیموده ام و این من بوده ام که تمام مصیبتهای راه را تاب آورده و با تمام مشکلات جنگیده ام! به عقب نگاه میکنم و خودم را میبینم که در مسیری تاریک و سرد زانو زده با دستان لرزانش اشکهای خودش را پاک میکند زخمهای خودش را میبندد به خودش دلداری می دهد نفس عمیقی میکشد و دوباره بلند میشود و با تمام درد و خستگی اش ادامه میدهد و همچنان امید دارد. خودم را میبینم که خودش برای آرزوهای خودش آستین بالا زده و خودش خودش را در آغوش میکشد و خودش، حفره های خالی جهانش را پر میکند
به عقب نگاه میکنم و به خودِ خسته اما جسور و
ادامه دهنده ای که میبینم افتخار میکنم و دلم میخواهد در نهایت بی پناهی در آغوشش بگیرم و بگویم به قدر کفایت تلاش کرده و به قدر کفایت جنگیده و حتی تلاشهای محکوم به شکستی که داشته هم ستودنی ست
نگاه
به خودم و به زخمها و شکستگیهای ترمیم شده ی وجودم : میکنم و سرم را بالا میگیرم که خوب یا بد، کم یا زیاد و به هر نقطه ای که رسیده ام از تلاشهای خودم بوده و همراهی پروردگاری که پدرانه هوای منی که در تاریکترین لحظات جهانم روی حضورش حساب کرده ام را داشته و برایم به غیر ممکن ترین صورتهای ممکن نور فرستاده
به عقب نگاه میکنم و به خودم لبخند میزنم و زیر لب میگویم بجنگ جنگجوی من بجنگ و دست از تلاش برای بهبود برندار که تو لایق بهترینهای جهانی... بجنگ و فراموش نکن که ته در حال تلاش از همیشه دوست داشتن تری حتی اگر خسته تکیده و غمگین باشی...:)