2777
2789

باهم مشکل زیاد داشتیم بخاطر بچه ها باهاش بحث نمیکردم که اینا عصبی نشن کل عید از ۲۹ تا ۱۳ فقط خوابید و بازی کرد باگوشی چند شب مارو برد خونه مامانم و مامانش دوتا داداشش همین هیجا نبرد روز سیزده گفتم ببرمون بیرون شهر جوجه هم گرفتم مزه دار کردم آماده آقا هی بیدار کردم بیدار نمیشد چندبار گفتم اگه میخوای ببری بگو حاضریم واگرنه هیچی گفت اره میریم منم غذا حاضرکردم بچه ها حاضرساعت ۳ونیم عصر میگ خب کجا میری گفتم نمیدونم تو هرجا ببری گفت من جایی نمیرم منم لجم گرفت لباس دراوردم گفتم پس منم جایی نمیرم

بعد بچه ها نشوندم غذا دادمشون رفتم گفتم بیا ناهار بخور بریم گفت من جایی نمیرم با تشر گفتم پاشو مسخره بازی نکن خدا شاهده سه بار در محکم کوبید بهم گفتم ولش کن گفت من جایی نمیرم گفتم خب من میرم با بچه ها گفت کجا میری گفتم میبرمش ن پارک

من هرجا هم بحثش بوده گفتم قهر کردن و رفتن از خونه اشتباهه 

اونجا خونه ی توعه کسی که باید بره نو نیستی 

اینجوری شوهرتم عادت میکنه یه بار بری دوبار بری دیگه براش عادی میشه سراغتو نمیگیره 


این کاربری دست دوتا قاتله 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

گفت خودت هرجا میری برو بچه ها نبر انقد اعصابم ازش خورد بود کفری بودم ازش نمیخواسم ببینمش اصلا گیر داد داداشت خرابه با کسه فلانه توام مثل اونی همتون اینجورین بی معرفتی گفتم تو چیکار ب زندگی بقیه داری اصلا ب توچه مگ من ب کس وکار توکاردارم

خلاصه جزوند منو اومدم خونه بابام اینم بگم من کلا از کاراش کفری بودم ناس میذاره تو دهنش من هرچی گریه فایده نداره بخدا انقد بدم میاد شاید پنچ ساله نذاشتم بوسم کنه حتی ک این بذاره کنار

من هرجا هم بحثش بوده گفتم قهر کردن و رفتن از خونه اشتباهه اونجا خونه ی توعه کسی که باید بره نو نیستی ...

میدونی خیلی کفری شدم بخدا از جام پامیشم صبح میبینم زیر تشکش دستمال ناسی میرم تو اتاق رو کمد اشغالشه

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز