من قبلا موقع حرف زدن با کسی وقتی میخواستم یه حرفیو به کسی بگم استرس میگرفتم ولی این استرسم فقط برای اون لحظه بود نه قبل و بعدش
بعد من اومدم برای بارداری اقدام کردم دو ماه اقدام کردم باردار نشدم رفتم دکتر گفت اگه میخوای زودتر باردار شی باید مغزتو آزاد کنی و استرس رو به صفر برسونی من که این حرف رو شنیدم خواستم اون یه ذره استرسی رو که بعضی وقتا داشتم رو از بین ببرم ولی بدتر تبدیل به استرس مزمن و همیشگی شد
یه عادت خیییلی بدی پیدا کردم وقتی قرار بود یه حرفیو به کسی بزنم(مثلا فردا به شوهرم فلان چیز رو میگم) اون رو از قبل جمله سازیش میکردم و صبح تا شب با استرس تکرارش میکردم تو دلم هی چکش میکردم که ببینم بلدم یا نه ولی بعد اینکه اون حرف رو میزدم دیگه راحت میشدم و بیخیال تکرار و استرس میشدم
هر روز یه جمله جدید میساختم واسه تکرار و استرس و تا جمله جدیدی واسه تکرار و استرس پیدا نمیکردم بیخیال جمله قبل نمیشدم ولی بعد ها حتی وقتی اون حرف که از قبل تکرارش میکردم و استرسش رو میگرفتم رو میزدم باز هم تو دلم تکرارش میکردم با اینکه میدونستم من دیگه این حرف زو زدم نیاز نیس این حرفو بگم به کسی
قبلا هر روز یه جمله جدید میساختم واسه استرس ولی الان نه الان ماهی یدونه جمله میسازم ولی استرس یه جمله رو یه ماه میکشم و تا وقتی جمله جدیدی پیدا نکنم بیخیال جمله قبل نمیشم
و یه حرف رو به شکل های مختلف درمیارم
مثلا ماه پیش مادرشوهرم دعوتم کرد افطاری رفتنی با خودم گفتم اگه بهم گفت سحری بدم ببری؟ من که نمیخوام سحری بیارم
پس بهش میگم
نه مامان ولش کن من خودم تو خونه یه چیزی میخورم یه نفر آدمم دیگه بزار بمونه واسه خودتون
یاااااا
نه مامان ولش کن من خودم تو خونه یه چیزی میخورم بزار بمونه واسه خودتون یه نفر آدمم دیگه
یااااا
نه مامان ولش کن یه نفر آدمم دیگه من خودم تو خونه یه چیزی میخورم بزار بمونه واسه خودتون
یااااا
نه مامان ولش کن یه نفر آدمم دیگه بزار بمونه واسه خودتون من خودم تو خونه یه چیزی میخورم
یااااا
نه مامان ولش کن بزار بمونه واسه خودتون یه نفر آدمم دیگه من خودم تو خونه یه چیزی میخورم
یااااا
نه مامان ولش کن بزار بمونه واسه خودتون من خودم تو خونه یه چیزی میخورم یه نفر آدمم دیگه
اگه دقت کنین ترتیب جمله ها عوض شده من یکماهه با استرس همش این جمله هارو با خودم تو دلم تکرار میکنم و با اینکه تو دلم میگم و بلدم ولی بازم مغزم انگار مقاومت میکنه و به زور نمیخواد بفهمه و همش فکر میکنم بلد نیستم و با استرس همش تکرارش میکنم تو دلم و این تکرار و استرس و چرخش تموم نمیشه تا جمله جدیدی برای استرس و تکرار پیدا نکنم هر وقت جمله جدیدی پیدا کنم تازه تو مغزم میره که من اینا رو کامل بلدم و چقد دیوونم که سر اون جمله به خودم استرس دادم😐