بماند که یکساله خونه پدرم نمیره حتی عیدی هم نرفت .
یکساله با خانواده خودشم قهر کرده یعنی با مادر و خواهراش سر اینکه اونا با برادر بزرگش دعوا کردن.
دبروز ما رو اورد شهرستان خونه برادرش عید دیدنی تا اینکه عصر برادرش و زن زرنگش همسرم راضی کردن ما بریم عید دیدنی خونه مادرشوعرم منم دیدم اینطوره منم اصرار کردم ب همسرم و رفتیم خونشون. دیشب مادرش کلی اصرار کرد شام بمونیم شوهرم گفا ما شام نمیخوریم مادرش گفت خوب پس شب بخوابین خونه ی ما شوهرم گفت میریم خونه برادرم ب بچه ها قول دادم. دیشب من ک اومدم بخوابم صدای جاریم می اومد که داشت پشت سر مادرشوهرم و اینا غیبت میکرد پیش شوهرم میگفت مادرتون خورده شیشه داره چرا ب بچه های من عیدی کم داد ب بچه های شما عیدی زیاد داد. خیلی این جاریم بد و فتنه گره.
حالا میخوام به لج اینام شده شوهرم راضی کنم ظخر بمونیم اینجا و ناهار بریم خونه مادرشوهرم چی بگم و چه کنم راضی بشه