زنداییم آشغاله
امروز ما همه رفتیم باغ یکی ا خالم هام ک پسر عمو شوهرش مرده بود رفت ختم
بعد ما ک اومدیم خونه مامان بزرگم زنداییم بود. خاله م هم اومد بچشو برداره بره
داییم شوهر همین زنه ینی. کلا کارش مسخره کردنه، شروع کرد متوفی رو مسخره کردن. زنداییم هم میخندید ذوق میکرد. خالم خیلی تو راه بود صورتش سوخته بود و خلاصه داشت پس میفتاد، یهو گفت حال من خرابه شما مسخره میکنین؟ زنداییم رفت تو ماشین شروع کرد عین روانیا گریه فحش دادن