این مشکل خواهرم و با من مطرح کزد راستش من سنم کم خیلی ایده ای ندارم گفتم از شما خانمای عاقل دانا بپرسم بهش بگم
خواهرم ۲۵ سالش ماما هستش و استخدام توی ی بیمارستان
شوهرش دانشجویه خلبانی یک سال از درسش مونده
بسیار از لحاظ اخلاقی و مالی و خانوادگی عالیه واقعا دلسوز خانوادمون و من خیلی قبولش دارم خانواده بسیار محترمی داره و خودش سالم و خلاصه عالی
دوتا خونه داره از خودش و ماشین داره و ی زمین برای ساخت و ساز
الان دانشجوعه توی کار ساخت و سازم هست تو کار خرید فروش ماشینم هست یعنی این ماشینی که داره و خونه هاش رو از طریق همین ساخت و ساژ و خرید فروش ماشین داره
ساخت ساز البته پیمانکار داره خودش فقط سر میزنه به کار
هفته ای یکی دو باز
بعد ۶ ماه پیش عروسیشون بود و ی ترم مرخصی گزفته بود حالا از اسفند دوباره شروع کرده و چون ۶ ی مدت مرخصی بوده خواهرم میگه خیلی پیگیر درس نمیخونه و خواهرم میگه ابروم میره جلو بقیه اگر بیخیال ذرسش بشه و کلا خواهرم میگه من دوس دارم شوهرم خلبان باشه نه بساز بفروش و توی کار ماشین و خلاصه هر روز خواهرم قبل سرکار حین سرکار و بعدش همش بهش میگه درستو بخون امتحان داری شوهرشم هی میگه چشم چشم ولی میگه روزی یک ساعت دوساعت بیشتر نمیخونه و خواهرم خیلی نگران میگه با این وضع خیلی نمی تونه امتحانش رو پاس کنه شوهر هم انقدر خواهرم بهش گفته کلافه شده گفته تو کاری نداشته باش من فروردین ۱۴۰۵ مدرکمو میگیرم ولی خواهرم میگه با این وضع درس نخوندن اگر نشه چی و خلاصه خیلی نگران اگر شما بودی چیکار میکردی
تمام هوش و حواسش به درس شوهرش و در حال حرص خوردن کلی لاغر شده دلم اتیش گرفته برای خواهرم بسکه همش تو فکر