ما اومدیم مشهد روی صندلی نشسته بودیم با شوهرم یه پسر بچه اومد بهمون گفت یکم برین اونطرف تر مامان منم بشینه من رفتم کنار تر که این خانم کنارم بشینه
یهو رومو طرفش کردم دیدم داره در کیفمو باز میکنه منم
کیفمو سریع برداشتم اوناهم پاشدن رفتن از ترس
شماهم واستون پیش اومده بیاین بگین