بخدا از دست دخترام ظله شدم دیگه نمیکشم دارم روانی میشم دوتا دختر دارم یکی 13 ساله و یکی 9ساله ویه پسرم دارم که کوچولوئه فعلا با جایی کار نداره.. دختر 9سالم مدام دروغ میگه، مدام دو بهم زنی میکنه، سر غذا دعوا میکنه، یه چرت و پرتابی میگه من خودم هنگم همشم از مدرسه یاد میگیره..
دختر بزرگم توی طول روز هیچکاری انجام نمیده الان که تعطیلیه همش خوابه شبا تا ساعت 2 یا 3 بیداره دخترا توی اتاق خودشون میخوابن کوچیکه زود میخوابه ولی بزرگه میگه در باز باشه من میترسم یا مدام تو سالن راه میره یا آب میخوره یا مزاحمت ایجاد میکنه ما هم تو سالن میخوابیم چون یه اتاق هست که وسطش کمد دیواریه به اتاق دخترا راه داره و قشنگ صدا میاد، الان چندشبه منتظریم که این دختر بزرگیه بخوابه معذرت میخوام بخاطر رابطه
شوهرم میگه بریم اتاق خوابه میگم نه میفهمه نوجوونه الان باهام قهر کرد گفت بخدا بخاطر اینا آخر طلاقت میدم. خب من چیکار کنم یه شبایی مجبوریم به بهونه حرفای بزرگونه بریم تو پارکینگ تو ماشین.. بخدا از دست اینا ظله شدم پریشب دختر کوچیکه با دروغاش همه رو بهم ریخت و شوهرم کلی باهام دعوا کرد امشب دختر بزرگیه یعنی یه درمیون دعواس.. نگید مدیریت نمیتونم بکنم چون متاسفانه همسرم یه راه میره و هیچوقت هماهنگ نیس مثلا قرار بود تا یه کم بزرگتر بشن بعد براشون گوشی بخریم ولی اون زد زیر قولش و زودتر خرید.. یا نت برا خونه خرید گفتم رمزشو عوض کن چون قبلا داشتن و مدام تو گوشی بودن اومد منو جلو بچه ها خراب کرد گفت مامان گفته ندم بهتون در صورتیکه که من گفته بودم از نت گوشی خودت وصل بشن بهتره براشون چون یه تایمی رو در نظر میگیریم ولی منو خراب کرد آخرم برای هردوشون وصل کرد و همچنین مامانمم که اینا رو خیلی لوس میکنه نمیتونم بهش بگم نیا چون همش اینجاس و هرخواسته ای باشه برآورده میکنه براشون..بخدا خسته شدم از دست دخترا شددم ببخشید چوب دو سر...
ببخشید طولانی شد حوصله نداشتم ذره ذره بنویسم
یه راهکار بدین مشاوره هم رفتم فایده نداره اخلاق مامانم و شوهرم عین همه چون مامانم خالشه میگم