تو شهرستان بودم
هیچ چیز بهتری اونجا نبود که بگم به خاطر اون حالم خوب بود
فقط یکم خونه بزرگتر بود
مثلاً آب و هوا بهتر بود مدرسه ای که درس میخوندم خلوت تر بود
خانوادم یه مدت گفتن بره اونجا شاید مثلاً آب و هواش عوض شد تو خونه بیقراری میکنه
بعد اونجا فرض کنم خالم ، داییم ، زنداییم ،پدر بزرگ و مادر بزرگم همه تو یه خونه بودیم ، خب صد درصد تو این شرایط آدم بیشتر حرف هم میشنوه تازه
یا مثلاً زنعموم و عمم هر روز پشت سرم حرف در میاوردن
اتفاقاً بیشتر از این چیزا بود
اما افسردگی و وسواس و این حرفا دیگه با من نبود
من قلمچی ثبت نام کرده بودم تو همه آزمونا جزء نفرات اول بودم