2777
2789
عنوان

این پیام ها بهم داده بود جوابش ندادم کار خوبی کردم😏اسکرین شاتش

| مشاهده متن کامل بحث + 2080 بازدید | 89 پست
جواب تبریک رو میدادم اما رسمی و سرد ممنونم سال نو شما هم مبارک باشه با آرزوی سلامتی برای شما و خانوا ...

از این پیاماش دو هفته گذشته اگه اون روز بود حتما اینکارو میکردم 😶‍🌫️😶‍🌫️🫣

 

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن زیره "رژیم فستینگ "گرفته

عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم رژیم فستینگ بگیرم. سریع دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف خوب هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

عزیزم بشین در آرامشت فکر کنبه خدا اینا همش حرفه اگه فکر می کنی انتخابت کرده خب واضح ازش سوالایی که ت ...

سلام چقد خوب که تونستین بشناسید طرفتونو

میشه بگین چالش کوچیک یعنی چی 

یا چالش بزرگ دقیقا چیه 

که تونستین طرفتونو باهاش بشناسید و بسنجید 

منم تو همچین موقعیتیم ولی اصلا یاد ندارم چطور رفتار کنن

سلام چقد خوب که تونستین بشناسید طرفتونومیشه بگین چالش کوچیک یعنی چی یا چالش بزرگ دقیقا چیه که تونستی ...

رابطه اولم من دلم آروم نمی گرفت همش ترس داشتم.نکنه ولم کنه و... دائم این احساسات رو تجربه می کردم.چون از نظر روانی خیلی ذهنم درگیر بود و تمرکز نداشتم بهش گفتم این رابطه داره بهم آسیب میزنه و کات کنیم شروع کرد گریه کردن تو مال منی و این حرفا...بازم ته دلم قرص نبود همش می گفتم آدم روز های سخت نیست پس فردا بیاد خواستگاری اونم اگه بیاد(اصلا مطمئن نبودم قصدش ازدواجه)دو تا سوال جواب بابام ازش بکنه بهش برمی خوره میره...(پسری که دختری رو انتخاب کنه که با خانواده باشه می دونه راحت دختر نمیدن دستش)شروع کرد از من یه سری خواسته های فیزیکی بیشتر از چهار چوبی که داشتم کرد هر روز بیشتر نگران می شدم چهار چوبم قبلش براش توضیح داده بود ولی با روش های مختلف راضیم می کرد(همین هم چالشه نتونسته به خواسته ام احترام بذاره) منم وابستگی سمی داشتم آخرین بار بهش گفتم برو با داداشم حرف بزن چون داداشم آدم منطقی هست باهات دوست هم میشه قبول نکرد و کات کردم به بدبختی...

رابطه دومم در واقع با شخصی بود که از 18 سالگی باهاش آشنا شدم به واسطه کنکور و...و 21 سالگی باهاش وارد رابطه عاطفی شدم(اینم اضافه کنم بعد از کاتم شروع کردم کتاب خوندن و توسعه فردی افزایش مهارت و...)برخلاف قبل خیلی حواسم جمع بود که واضح سوالاتم رو ازش بپرسم نه اینکه توو دلم نگه دارم چون ممکنه بهش بر بخوره چهار چوب و خط قرمزام رو بهش گفتم قبول کرد اما به خودم گفتم به زمان نیازه تا ببینم واقعا به خواسته هام احترام میذاره یا الکی میگه...دیدم واقعا براش مهم هستم و آرامش من براش در اولویته

طولانی شد ادامه اش رو می نویسم دوست داشتی بخون 

رابطه اولم من دلم آروم نمی گرفت همش ترس داشتم.نکنه ولم کنه و... دائم این احساسات رو تجربه می کردم.چو ...

خیلی خیلی ممنونم از وقتی که گذاشتین و راهنماییم کردین💝

دمتون گرم واقعا 🌹

رابطه اولم من دلم آروم نمی گرفت همش ترس داشتم.نکنه ولم کنه و... دائم این احساسات رو تجربه می کردم.چو ...

زن و شوهر نبودیم که بگم جا خوابش جدا نکنه شنیده بودم مهمه. بهش گفتم دعوا و بحث کردیم و از هم ناراحت بودیم تحت هر شرایطی باید بهم شب بخیر بگیم...

می رفت مسافرت یا گهگاهی قلیون میکشید بهش گفتم تا وقتی با منی حق نداری و اونم قبول کرد.من درسام زیاده این دو سال آخر گاهی شبا بیمارستان بودم و ممکن بود ارتباطمون خیلی کم بشه می دیدم چطور حواسش هست و درک می کنه.اینا هم به دید چالش بود بفهمه وقتی من تا 7 عصر دانشکده بودم طبیعتا خسته ام و به درکش نیاز دارم.و تمام اینارو رعایت می کرد اوایل تذکر هایی می دادم و از بعدش حواسش بود...

دعوا های بد داشتیم گاهی من اون رو درک نمی کردم گاهی اون من رو ولی برای هم توضیح می دادیم که دوست داریم چه رفتاری باهامون بشه و مدیریت میشد

من آدم کمالگراییم زیادددد که دارم تلاش می کنم درمان بشه گاهی حس می کردم برام کمه غیر مستقیم بهش می گفتم اون می فهمید یادآوری می کرد چه آینده ای باهام داره و مسیر کاریش در چه مرحله ای هست اینم چالشه درک می کرد خصویت اخلاقی بدم رو و راهنماییم می کرد گاهی به شوخی بهم می گفت( چیه باز از من ناامید شدی؟؟)

اونم ویژگی های بد داره مثلا یهو همه چی رو منفی می کنه و بی خودی میره رو مخ الکی مخالفت می کنه منم سعی می کنم اینارو مدیریت کنم

رابطه از نظر هیجانی سرد بشه کاملا طبیعیه قرار شد هر وقت این طوری شدیم بیایم حتی شده برخلاف میل ابراز علاقه کنیم این اتفاق از سمت من خیلی اتفاق میفتاد می دونست نوسانات عاطفی من یکم بالاست کمکم می کرد.4 سال و نیم بزرگ تر از منه بچه بازی هایی اوایل آشنایی داشتم 18 سالگی تا 20 ولی می دونم که کنار اومده با وجود اون همه بچه بازیا. 21 سالگی که رابطه مون عاطفی شد چقدر مرد بود که صبر کرد تا بزرگ بشم.

وقتی اینارو ازش دیدم فهمیدم من انتخابشم نزدیک 7 ماه رابطه مون لانگ شد دورادور حتی یک لحظه نگران نشدم.

به امید خدا فردا خواستگاریمه 

یه متن می فرستم تفاوت دوست داشتن و انتخاب خیلی زیباست و کمک کننده


زن و شوهر نبودیم که بگم جا خوابش جدا نکنه شنیده بودم مهمه. بهش گفتم دعوا و بحث کردیم و از هم ناراحت ...

تو بیست و دو سالگی، عاشق کادیلاک سویل دهه هفتاد بودم. اگه از دور جایی تو خیابون می‌دیدمش، قطعا تپش قلب می‌گرفتم! شیفته ی طراحی این ماشین بودم، سقف چرمش، بوی صندلی‌هاش. یادمه یه بار بابا رو راضی کردم ادای خریدارها رو دربیاریم به بهونه ی خرید سوارش بشم. انقدر خودم رو پشت فرمونش مجسم کرده بودم که حتی می‌دونستم باید کدوم آهنگ‌ها رو تو کدوم خیابون گوش کنم باهاش وقتی رانندگی می‌کنم... 


بعد چند سال کار یه آدم دیگه شده بودم. رسید روزی که به سختی یکدونه تمیزش رو پیدا کردم تا بخرم؛ اما تا خواستم برم سراغش، همه رای منو زدن! پسر مگه آدم همه پولش رو میده به ماشین؟ این ماشین ۴۰ سالشه، میخوای گوشه تعمیرگاه باشی همش؟ این پیرمرد عمرش رو کرده! صاحب اول و آخرش خودتی. 


چند وقت صبر کردم و بعد، انقدر نخریدمش که از سرم پرید. کادیلاک سویل از سرم افتاد اما فهمیدم احساس واقعی یک آدم، امتحانش رو به وقت انتخاب پس میده. خواستن یا آرزو کردن هزینه نداره، درد نداره، زمان نمیشناسه. آدم می‌تونه تو قلبش بی‌شمار آرزو و خواسته داشته باشه، اما انتخاب نه. انتخاب، یه چیز دیگه ست. 


یک شبی چند سال قبل، یک نفر تعریف می‌کرد: «وقتی همسر‌ سابقم با گریه بهم زنگ زد که من هنوز عاشقتم و می‌خوام برگردم، بهش گفتم: تو زیاد رفتی برگشتی، لطفا وقتی بیا که من انتخابتم.» اون شب اولین بار بود که فهمیدم «تو انتخاب منی»، عاشقانه ترین جمله تو دنیاست. 


تو انتخاب منی، چون با انتخاب تو تمام چیزهایی که از دست میدم مهم نیست. تو انتخاب منی چون، من با انتخاب تو، لباس حقیقت به عشق تو می‌پوشونم... تو انتخاب منی چون هرچی کار کردم فدای سرت، صاحب اول و آخر احساس من تویی، حتی تا چهل پنجاه سال بعد، که راجع به من، مثل کادیلاک سویل یه روزی بهت میگن این پیرمرد، دیگه عمرش رو کرد.


#امیرعلی_ق

دوهفته اگ گزشته اشکال نداره بگو سرماخرده بودم الکی ولی جوابشو بده

اگه خیلی براش مهم بود و انتخابش بود.نمی گذاشت بعد اون پیاما یک هفته بگذره‌...پسرا پیچیده نیستن یکی رو انتخاب کنن تمومه یا حداقل تجربه من و دوستام که این طوری بوده‌‌‌...

وای عزیزم من دقیقا تو موقعیت تو بودم ولی تو انقد جسارتشو داشتی که تمومش کنی اما من نتونستم ،خیلی بهش فک کردم که چرا اون آدم تبدیل به این آدم شد و فهمیدم که محبت زیادی و اینکه خیالش از من راحت شد باعث این اتفاقا شد،ممکن بود پای کس دیگه ایم وسط باشه که حتما بود ولی بازم فک میکنم از جایی که بهش اهمیت دادم و مطمعنش کردم همه چی عوض شد

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792