همونجا رو شاید میومد میگشت تو اشغالاش
خیلیا چیزای بی ارزشی دارن ک براشون خیلی با ارزشه
کلا گفتم گل
میگم خودت در ارامشی الان هی میگی چطوری صاحابشو پیدا کنم
چی بشه چی نشه
سالها پیش خواهر کوچولوم یه پلاک طلا تو راه مدرسه پیدا کرد و مادرم بدون اینکه دنبال صاحبش بگرده فروخت خوردش هی گفت عوضش صدقه میدم و فلان
ولی صدقه ک نداد هیچ من قبول هم ندارم شاید طرف اصلا راضی نباشه صدقه بده پولشو