وقتی پیش خواهر شوهر من اگر از یه دستور اشپزی صحبت کنی بهش برمیخوره!
وقتی تازه ازدواج کرده بودم اون فکر میکرد من کاری و چیزی بلد نیستم و مدام از اشپزیش و مربا ترشیش تعریف میکرد
بعد یبارم اومدن خونم و تو واتساپبه شوهرمگفته بود نری از بیرون چیزی بگیریا بزار ... خودش بپزه
که مثلا من نتونم و ضایع بشم
اونروز دسته تنها غذای من خیلیم جالب نشد
چون چند جور دسر و سالادم گذاشتم با فیله مرغ اسکریپسی و باقالی پلو و چلو گوشت
تو چلو گوشتم برگبو انداختمو یه نمه تلخ شد
و چون تعداد بالا بود تابه فیله هام شلوغ شد و خیلی ترد نبود ولی باقالی پلومخوب شد و دسرام عالی
بعد دیگه اون هر جا میشدیم مدام حرف اشپزی میزد
اینبار که اومدن شهر ما خونه مادر شوهرمجمع شدیم خواهرش کورنا گرفته و از تهران و نیومد اون همیشه اشپزی میکرد
حالا این خواهر شوهر دومیه اشپزی و خوب غذاهاش چنگی به دل نمیزدن
خواهر بزرگش عالی اشپزی میکنه
دیگه پریروز من رفتم دیدم ساعت ۱ و این با جاریم رفته بازار و دیگ پلو را خیسونده برای من! جای غریبه گاز و برنج غریبه و ۱۵ نفر ادم غریبه!
دیگه بسم الله گفتمو خوبم شد
بعد حالا از دیروز همش میگفت برنج ایرانی پختن که کاری نداره🙄
هر خریم بلده
منبه شوخی گفتم چه خرای کدبانویی ! ولی خرای دهات ما فقط بار کشی بلدن
بعد دیگه مدام میگفت چقدر خاله فاطی بیشوره همش از اشپزیاش تعریف میکنه
چون جاریم دستور هویج پلو را پرسید مادر شوهرم بلد نبود من گفتم اینو کردن پیراهن عثمان
از دیروزم همش همشوننننن تو قیافه
واییییییی....
تمام اینارو نوشتمتا یادم بمونه که اینا چه موجودات عجیبین!
و عید ۱۴۰۴ کوفت ترین عید من با کلی اتفاقات خاله زنکی و حال بهم زن...😁
و چه ذوقی دارم که عید تمام شد ...