وقتی یه آدم طرد میشه و خیانت میبینه اولین اتفاق اینه که از درون فرو میریزه، احساسِ ارزشمندی نداره و عزتِنفسِ فرد تخریب میشه و دروناً به این احساس میرسه که اگه ارزشمند بودم بهم خیانت نمیشد و ترک نمیشدم.
این تفکرات از یک زاویه درسته و از زاویهای کاملاً غلط! درسته؛ چون ما تعریف درستی از احساس ارزشمندی نداریم پس در گذشته شاید عزت نفس سالم نداشتی چرا که عزتنفس برمیگرده به ارزشهای درونی یک آدم نه ارزشهای بیرونی، ولی معمولاً آدمها با آنچه کسب میکنند احساسِ ارزشمندی میکنن! به همین دلیل با هر از دست دادنی اسکلت شخصیتِ اون آدم فرو میریزه.
و از زاویهی دیگه غلطه؛ چون تو خیلی ارزشمندی چرا که "تو یک انسانی" فقط این ارزشمندی در اعماقِ درونِ تو دفن شده و در طی سالها روش خاک ریخته شده.
"خاکها رو کنار بزن و اون ارزشها رو دوباره پیدا کن اون ارزشها طلایِ تو هستند."