بستگی به خودت داره عزیزم... مادربزرگم یه همسایه داشت یه بچه ای بود که وضع مالی شون ناجور بود و بچه خیلی کمبود محبت داشت. من واقعا بهش علاقه مند شده بودم یه دختر خیلی زیبا و بانمک بود ، همش وقتی از کنار مغازه های عروسک و اینا رد میشدم به خودم میگفتم یکی بخرم براش ببرم... یه بار براش یه لباس پرنسسی گرفتم گذاشتم تو جعبه برم براش ، اگر بدونی چقدر خوشحال شد!! همش میگفتم بهترین کادوی عمرمه. دیگه یه مدت به عنوان لباس بیرون ازش استفاده میکرد خیلی ذوقش رو داشت...
ولی یادمه اون روز که خریدم از مغازه که اومدم بیرون حیفم اومد اون همه پول دادم به این لباس اونم برای یه غریبه ، ولی خوشحالی است رو که دیدم اصلا همه چی یادم رفت ، از اون به بعد یه حس مادرانه و مسئولانه بهش داشتم ... ازم راجب خدا میپرسید راجب دین راجب آدما... مثل یه مادر دلسوزانه راهنمایی اش میکردم.